چکیده:
در کشفالاسرار آیات قرآن از منظر دو رویکرد شرعی و عرفانی تفسیر شده است. نویسنده این تفسیر با درنظر گرفتن اینکه دو حوزه مختلف شرع و عرفان دیدگاههایی متفاوت و گاه متضاد نسبت به یک پدیده دارند، بهطور ناخودآگاه در هر یک از این دو حوزه فکری تحت تاثیر جهانبینیهای پذیرفته شده همان حوزه واقع گشته و آیات، مسائل و پدیدههای مشترک قرآنی با ورود به هر رویکرد در راستای دیدگاههای آن، مورد تفسیر و تحلیل قرار گرفته است. نمونهای از این رویکردهای دوگانه، در نگرش نویسنده نسبت به پدیده شیطان مشاهده میشود. ازاینرو این مقاله بر آن است تا با بررسی صورتبندی گفتمانی میبدی در دو نوبت شرعی و عرفانی کشف الاسرار، دوگانگی رویکرد نویسنده نسبت به شیطان و جهانبینیهای همراستا با هر حوزه فکری در این اثر نسبت به این پدیده را مورد کاوش قرار دهد.
خلاصه ماشینی:
این مقاله بر آن است تا دیدگاه پدیدارشناسانة میبدی نسبت به شیطان در قسمت عرفانی تفسیر کشفالاسرار را مورد بررسی قرار دهد و برای نیل به این منظور از تحلیل صورتبندی گفتمانی میبدی در این دو نوبت استفاده میکند.
<H1>الف: دیدگاه شرع نسبت به ابلیس:</H1> در قرآن کریم واژة ابلیس یازده بار و واژة شیطان در صورت مفرد آن هفتاد بار بهکار رفته و موجودی باشعور، مکلف، متمرد دربرابر خداوند و اغواگر آدم و فرزندان او معرفی شده است (حیدری، 1384: 67).
پ: تحلیل دیدگاه میبدی نسبت به شیطان براساس روش صورتبندی گفتمانی: در تفسیر کشف الاسرار دو نوع گفتمان وجود دارد که هر یک براساس ایدئولوژیهای خود تصویری منحصر به فرد از شیطان را ارائه میکند.
پیش تو رهی چنان تباه افتاده استاین قصه نه زان روی چو ماه افتاده است کز وی همه طاعتی گناه افتاده استکین رنگ گلیم ما سیاه افتاده است (میبدی، 1357، ج1: 160) چنانکه مشاهده شد در قسمت عرفانی عامل اصلی رانده شدن شیطان خداوند دانسته شده است و درمقابل، هیچ نامی از شیطان بهعنوان فاعل و مقصر در رانده شدن خود، برده نشده است؛ سکوت و پنهانکاری در نزد فوکو پناهگاههایی برای قدرتاند و به احکام آن دربارة آنچه نارواست نیرو میبخشد (عضدانلو، 1380: 60).
2. نافرمانی ابلیس با توجه به بافت شرعی نوبت دوم تفسیر کشف الاسرار، نویسنده از تمام مضامین شرعی موجود دربارة شیطان در این قسمت استفاده کرده و تمام اعتقادات موجود در این حوزه را در آن گنجانده است.