چکیده:
هدف پژوهش حاضر بررسی نقش واسطهای جوّ نوآوری در رابطه بین فرهنگ و مهارتهای کارآفرینی سازمانی با گرایش به کارآفرینی اعضای هیئت علمی بود. این پژوهش از نظر هدف کاربردی و از نظر روش تحقیق توصیفی و از نوع همبستگی و مبتنی بر مدلسازی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری شامل کلیه اعضای هیئت علمی دانشگاه محقق اردبیلی با تعداد 364 نفر بود که از این تعداد 181 نفر، بر اساس جدول مورگان و کرجسی، به شیوه طبقهای نسبتی بهعنوان نمونه آماری انتخاب شدند. ابزار اصلی گردآوری دادهها پرسشنامه استاندارد بود که روایی صوری آنها را صاحبنظران تایید کردند و برای تعیین پایایی پرسشنامههای فرهنگ سازمانی، مهارتهای کارآفرینی، جوّ نوآوری و گرایش بهکارآفرینی ضریب آلفای کرونباخ بهترتیب 827/0، 860/0، 894/0 و 890/0 بهدست آمد. برای تحلیل دادهها از آزمونهای آماری تحلیل مسیر، تحلیل عاملی تاییدی و مدلیابی معادلات ساختاری استفاده شد. یافتههای پژوهش نشان داد که بین فرهنگ سازمانی و گرایش به کارآفرینی، بین مهارتهای کارآفرینی و گرایش به کارآفرینی، بین فرهنگ سازمانی و جوّ نوآوری، بین مهارتهای کارآفرینی و جوّ نوآوری و بین جوّ نوآوری و گرایش به کارآفرینی رابطه مثبت و معنادار وجود دارد. همچنین جوّ نوآوری نقش واسطهای را در رابطه بین فرهنگ سازمانی و گرایش به کارآفرینی دارد و جوّ نوآوری نقش واسطهای را در رابطه بین مهارتهای کارآفرینی و گرایش بهکارآفرینی ایفا میکند.
The purpose of this study was to investigate the mediating role of innovation climate in the relationship between culture and entrepreneurship skills with entrepreneurial tendency of Mohaghegh Ardabili University faculty members. An applied and descriptive correlational method based on Structural Equations Modeling was chosen for this study. The population of the study consisted of all 364 faculty members at Mohaghegh Ardabili University. Using Morgan and Krejcy tables, a sample of 181 individuals were randomly selected according to the stratified sampling method. The main instrument for collecting data was a standard questionnaire that scholars confirmed its face validity. The reliability of organizational culture questionnaires, entrepreneurship skills, innovation climate and entrepreneurial orientation were 0.827, 0.860, 0.894 and 0.890, respectively. For data analysis, path analysis, confirmatory factor analysis and structural equation modeling were used. The findings of this research indicated that there is a positive and significant relationship between organizational culture and entrepreneurial tendency, between entrepreneurial skills and entrepreneurial tendency, between organizational culture and innovation climate, between entrepreneurial skills and innovation climate and between innovation climate and entrepreneurial tendency. The results are indicating that the innovation climate played a mediating role in the relationship between organizational culture and entrepreneurial tendency. In addition, the results showed that the innovation climate has a mediate role in the relationship between entrepreneurial skills and entrepreneurial tendency.
خلاصه ماشینی:
از آنجايي که مهارت يکي از مؤلفه هاي مهم کارآفريني است ، جامعه و سازماني مي تواند در مسير توسعه حرکت رو به جلويي داشته باشد که با ايجاد زمينه هاي لازم منابع انساني خود را به دانش و مهارت کارآفريني تجهيز کند & Mirdamadi, Lashgarara) (٢٠١٣ ,Tabibzadeh تا آنها با استفاده از اين توانمندي ارزشمند، ساير منابع جامعه و سازمان را به سوي ايجاد ارزش و حصول رشد و توسعه مديريت و هدايت کنند (٢٠١٠ ,Yosefi Dehborzouei).
از اين رو، در پژوهش حاضر پاسخگويي به اين سؤال اساسي مد نظر بود که آيا جو نوآوري مي تواند نقش واسطه اي را در رابطه ميان فرهنگ و مهارت هاي کارآفريني سازماني با گرايش به کارآفريني اعضاي هيئت علمي ايفا کند؟ مباني نظري و پيشينه پيشفرض بسياري از آثار موجود در زمينه گرايش کارآفرينانه اين است که نگرش ها رفتار را شکل مي دهند و رفتار به نتيجه کارآفرينانه منجر مي شود.
با توجه به جدول ٢، ضريب استاندارد مسير بين مهارت هاي کارآفريني و گرايش به کارآفريني ٠/٣٢ است که مقدار آماره t به دست آمده (٤/٩٨) بالاتر از مقدار بحراني ١/٩٦ قرار دارد (١٩٦ فرضيه ٣: بين فرهنگ سازماني و جو نوآوري رابطه معنادار وجود دارد.
جدول ٣- برآورد شاخص هاي برازندگي مدل (رجوع شود به تصویر صفحه) بحث و نتيجه گيري نتايج تجزيه و تحليل داده ها در فرضيه اول نشان داد که بين فرهنگ سازماني و گرايش به کارآفريني رابطه مثبت و معنادار وجود دارد و اين يافته با يافته هاي شيهاب ، ويسميارسي و ساين ,Shihab) (٢٠١١ ,Sine &Wismiarsi ، بهشتي فر و شريعتي فر(٢٠١٣ ,Shariatifar &Beheshtifar ) و دوستي ، قاسمي و حيدري (٢٠١٣ ,Heidari &Doosti, Ghasemi ) همسو است .