چکیده:
در چند دهه اخیر و در بسیاری از کشورها، بیمههای زندگی نهتنها بهعنوان مؤثرترین و مقبولترین ابزار جهت کاهش خطراتی از قبیل از دست دادن اموال و داراییها، صدمه بدنی در محیط کار، ازکارافتادگی و ناتوانی و مرگ و سایر حوادث، بلکه بهعنوان یکی از اهرمهای برقراری عدالت اجتماعی و کاهش فقر در جامعه بهکار گرفته شدهاند. هدف از این پژوهش، بررسی اثر همزمان متغیرهای کلان اقتصادی بر تقاضای بیمه زندگی (عمر و سرمایهگذاری) و نیز اثر این تقاضا بر شاخصهای رفاهی شامل شاخص رفاه اجتماعی، شاخص رفاه آموزشی و شاخص رفاه فیزیکی، مطالعه موردی شرکت بیمه پارسیان، است و برای این منظور، از روش معادلات همزمان ـ پانلی، برای 30 استان کشور ایران در دوره زمانی 1390 تا 1394 استفاده شد. نتایج حاصل از تخمین مدل نشان داد که بین نرخ بیمه و نرخ تورم انتظاری با تقاضای بیمه عمر و سرمایهگذاری رابطهای معکوس و معنادار؛ بین درآمد سرانه افراد، سطح تحصیلات و بار تکفل خانوادهها با تقاضای بیمه عمر و سرمایهگذاری رابطهای مستقیم و معنادار؛ بین تقاضای بیمه عمر و سرمایهگذاری با سطح فیزیکی و سطح آموزشی رفاه رابطهای مستقیم و معنادار؛ و بین تقاضای بیمه عمر و سرمایهگذاری با سطح نابرابری توزیع درآمد رابطهای معکوس و قابلانتظار یافت شد. یافتههای این پژوهش میتواند برای مدیران شرکتهای بیمه به هنگام تصمیمگیری حائز اهمیت باشد.
خلاصه ماشینی:
هدف از اين پژوهش ، بررسي اثر هم زمان متغيرهاي کلان اقتصادي بر تقاضاي بيمه زندگي (عمر و سرمايه گذاري) و نيز اثر اين تقاضا بر شاخص هاي رفاهي شامل شاخص رفاه اجتماعي، شاخص رفاه آموزشي و شاخص رفاه فيزيکي، مطالعه موردي شرکت بيمه پارسيان ، است و براي اين منظور، از روش معادلات هم زمان ـ پانلي، براي ٣٠ استان کشور ايران در دوره زماني ١٣٩٠ تا ١٣٩٤ استفاده شد.
نتايج حاصل از تخمين مدل نشان داد که بين نرخ بيمه و نرخ تورم انتظاري با تقاضاي بيمه عمر و سرمايه گذاري رابطه اي معکوس و معنادار؛ بين درآمد سرانه افراد، سطح تحصيلات و دانشيار گروه اقتصاد، دانشکده اقتصاد و علوم اجتماعي دانشگاه بوعلي سينا (نويسنده مسئول ) gmail.
بنابراين در يک بررسي مقايسه اي بين نتايج اين پژوهش با تحقيقات پيشين ميتوان بيان نمود که نتيجه گيري مبتني بر وجود رابطه مستقيم و معنادار بين درآمد سرانه افراد و تقاضاي آن ها براي بيمه هاي عمر و سرمايه گذاري شرکت پارسيان منطبق بر نتايج تحقيقات KJosevski (٢٠١١)، Li (٢٠٠٨)، Subirsen (٢٠٠٧)، Li et al (٢٠٠٧)، Lim Heberman &2004( )،Zaidi &2000( Rubayah )،Truett &Truett (١٩٩٠)، 1986( Beenstock et al)،1980( campbell )،1973( Fischer )،Cummins (١٩٧٣)، اميني کندي (١٣٩١)، باصري و همکاران (١٣٩٠)، رجبيان (١٣٨٤)، عزيزي (١٣٨٤) و خرمي (١٣٧٢) است .