چکیده:
روابط بینامتنی در فیلم فروشنده اصغر فرهادی از همان نام فیلم و ارجاعات آشکارش به
نمایشنامة مرگ فروشنده آرتور میلر آغاز میشودء ولی کارگردان فیلم ارجاعات بینامتنی بسیار
نامحسوس تری نیز در آن گنجانده است که کشف آنها میتواند در درک و دریافت مخاطب از
این اثر موثر باشد. در مقالة حاضر تلاش بر آن است تا با معرفی این ارجاعات و بررسی
توصیفی -تحلیلی توازیهای میان فیلم فرهادی و دیگر آثار ادبی و هنری ایرانی و خارجی
درونمایههای اصلی فیلم مشخص شود و کنش شخصیتها در چنین پسزمینهای مورد
ارزیابی قرار گیرد. در میان آثاری که فروشنده به شکلهای مختلف با آنها روابط بینامتنی برقرار
میکند» گذشته از مرگ فروشنده» میتوان از نمایشنامههای هملت ویلیام شکسپیر و بر پهنة
دریای اسلاوومیر مروژک» فیلمنامة حفایق درباره لیلا دختر ادریس بهرام بیضاییء فیلمهای
شرم اینگمار برگمان و پدرخواندة فرانسیس فورد کاپولاء داستانهای گیلهمرد بزرگ علوی و
گاو غلامحسین ساعدی (و روایت سینمایی داریوش مهرجویی از آن) تابلوهای آنری ماتیس و
عکسهای تهمینه منزوی نام برد. نتیجهای که از بررسی این روابط بینامتنی حاصل میشود آن
است که درونمایه و تعارض اصلی فیلم را باید در تقابل سنت و مدرنیته جست که البته
نمودهای گوناگونی از آن نیز به صورت الگوی «زوال پدر» یا تقابل گذشته و آینده در فیلم
بازتاب پیدا میکند
خلاصه ماشینی:
بررسي ارجاعات بينامتني در فيلم فروشندة اصغر فرهادي آبتين گلکار (استاديار دانشکدة علوم انساني دانشگاه تربيت مدرس ) 1 اميررضا اميري (دانشجوي کارشناسي ارشد ادبيات نمايشي دانشگاه تربيت مدرس ) چکيده روابط بينامتني در فيلم فروشندة اصغر فرهادي از همـان نـام فـيلم و ارجاعـات آشـکارش بـه نمايشنامۀ مرگ فروشندة آرتور ميلر آغاز مي شود، ولي کارگردان فيلم ارجاعات بينامتنيِ بسـيار نامحسوس تري نيز در آن گنجانده است که کشف آنها مي تواند در درک و دريافت مخاطـب از اين اثر مؤثر باشد.
دريافت ما از طريق تحليل اين روابـط بينـامتني مـي توانـد شـکل واقعي و کامل تري به خود بگيرد، هرچند نبايد از يـاد بـرد کـه حتـي بـا کشـف چنـين ارجاعاتي باز هربيننده ممکن است تحليل و برداشت متفاوت و خاص خـود را از ايـن رابطه داشته باشد، همچنان که خود فرهادي نيز فيلم هايش را همانند دادگاه و بينندة آنهـا را همچون قاضي دانسته است (نک .
اين بازي با نور در بسياري از صحنه هاي ديگر فيلم فروشنده نيز نمود يافتـه است : با لرزش و ريزش خانۀ اول عماد و رعنا چراغ هاي خانـه خـاموش مـي شـود، بـا ورود آنان به خانۀ جديد چراغ دستشويي مي سوزد و لامپ تازه اي ، با زحمـت فـراوان ، جايگزين مي شود؛ اينجا همان جايي ست که به رعنا تعرض مي شود و هنگامي که صدرا (سام ولي پور) به خانۀ آنها مي آيد از تاريکي آن مي ترسـد.