چکیده:
جوزف کمبل، فیلسوف مشهور آمریکایی، مُتأثّر از یونگ، در زمینۀ ضمیر ناخودآگاه جمعی و کهن الگوها مطالعه کرده که مهمترین نظریهاش، نظریۀ «تک اسطوره»، است. او در این نظریّه به واکاوی کهن الگوی «سفرِ قهرمان»، پرداخته و نشان داده است که چگونه این کهن الگو در هر زمان و هر مکان در قالب جدیدی تکرار میشود، تا انسان را به سیر و سفر درونی و شناخت نفس خود راهنمایی کند. کمبل، برای تحقّق این امر، پیمودن سه مرحلۀ «عزیمت»، «تشرّف» و «بازگشت» را لازم و ضروری میداند. سوال اساسی این نوشته آن است که آیا نظریّۀ کمبل را میتوان بر روی زندگی «محمّدحسین شهریار»، هم پیاده کرد؟ در این مقاله، با تأکید بر اشعار عرفانی شهریار، سعی کردهایم سیر و سفر وی را در بستری عرفانی، براساس نظریّۀ کمبل، تقسیم بندی و تحلیل کنیم. یافتههای این تحقیق نشان میدهد در زندگی طوفانی شهریار، کم و بیش، با این سه مرحله، مواجه میشویم. وی پس از شکست عشقی، برای تغییر، قصد (عزیمت) میکند؛ در مرحلهای از این تغییر، با مشکلات روحی و روانی بسیاری برخورد میکند (تشرّف)و در نهایت، با از سر گذراندن مشکلات در این سفر معنوی، با کولهباری از تجربه و معرفت، در قالب انسانی پُخته و کمال یافته، باز میگردد (بازگشت) و به جایگاهی میرسد که بسیاری، وی را چه در هُنر و چه در اخلاق، الگوی تامّ و تمام خویش قرار میدهند.
خلاصه ماشینی:
تا کسی به شناخت و معرفت نرسد؛ طی این سفر پر مخاطره برایش ممکن نخواهد بود: معرفت سایه¬ای از آفتاب حکمتت تربیت¬ها دایه¬ای از فیض ربانی تو (همان: 371) درک حضور خداوند در تمام هستی از نیروهایی است که همواره همراه قهرمان ما (شهریار)، در این سفر و انگیزۀ ادامۀ راه او بوده است: از همه سوی جهان جلوۀ او می¬بنم جلوۀ اوست جهان کز همه سو می¬بینم چشم از او جلوه از او ما چه حریفیم ای دل چهرۀ اوست جهان کز همه سو می¬بینم زشتیی نیست به عالم که من از دیدۀ او چون نکو می¬نگرم جمله نکو می¬بینم (همان،ج2: 936) درک این مطلب که همۀ عالم در تسبیح و تقدیس پروردگارند–در آیات بسیاری از جمله آیۀ شریفۀ «تسبح له السماوات السبع والأرض ومن فیهن وإن من شیء إلا یسبح بحمده ولکن لا تفقهون تسبیحهم إنه کان حلیما غفورا: آسمان¬های هفتگانه و زمین و هر کس که در آنهاست او را تسبیح می¬گویند و هیچ چیز نیست، مگر اینکه در حال ستایش تسبیح او می¬گوید ولی شما تسبیح آنها را درنمی¬یابید به راستی که او همواره بردبار [و] آمرزنده است» (الأسراء/44)، بدان اشاره شده است- و یکی از عواملی است که انگیزۀ او را برای رسیدن به حق تعالی تشدید می¬کند: ساز ذرات همه نغمۀ تسبیح خداست گر خلایق در گوش شنوا بگشایند (شهریار،1366،ج1: 226) یکی از راه¬های رسیدن به مرتبۀ علم الیقین، درک خلقت زیبای اوست بدون شک و تردید: یقین به پای علم¬الیقین هم اگر رسد شکاک بعید نیست که احساس شک و ریب کند (همان: 214) اما برای رسیدن به این مرحله، فهم دشواری و خطرات راه لازم است: بار ما شیششۀ تقوی و سفر دور و دراز گر سلامت بتوان بار به منزل بردن (همان: 342) و شرط آن، رسیدن به درک متفاوت و فهم دیگری از معنی است، وی معنی گرایی میکند و میداند که اگر بر الفاظ تکیه کند گاه فریبنده خواهد بود لذا باید متوجه دل بود و با زبان دل سخن گفت و با گوش دل شنید.