چکیده:
وحدت وجود به عنوان دیدگاهی با منشا عرفانی، قدمتی دیرینه دارد که ردپای آن را میتوان در هند باستان و در افکار فلاسفه پیش از سقراط در یونان و روم پی گیری کرد. هرچند در عرفان اسلامی نیز ابن عربی، نخستین عارف معتقد به این اصل نیست، اما اولین کسی است که با وارد کردن این اصل به مباحث نظری و فکری به آن توسع و تثبیت بخشید. از جمله شاعران دیگری که به این مطلب نظر داشتهاند میتوان به عراقی، مولوی، عطار نیشابوری و... اشاره کرد. شمس مغربی نیز از شاعرانی است که توجه زیادی به این مطلب و دیدگاههای ابن عربی داشته است.با عنایت به این که نظریه مذکور، ذاتا پارادوکسیکال و متناقض نما است و ادراک آن نوعی حیرت و هیبت در اندیشه و نفس شخص مدرک پدید میآورد، ازین رو بیان مطالب عرفانی مغربی، در نظر خواننده مبهم به نظر میرسد. در این مقاله به واکاوی شاخصههای وحدت وجود در اشعار شمس مغربی و ایضاح شاخصههای آن پرداخته شده است.
Pantheism is of a long history as a perspective with mystical origin whose trace can be followed in ancient India and in the philosopher's thought before Socretes in Greece and Rome. Although in Islamic mysticism, Ibn Arabi is not the first mystic believing in this principle, he is the first one who developed and fixed it by introducing this principle in theoretical and mental discussions. Among the poets tending to the theory are Iraqi, Molavi, Attar, etc. Shams Maghrebi is also among the poets paying much attention to the material and Ibn Arabi views. With regard to the fact that the so-called theory is inherently paradoxical and its perception creates a sort of astonishment in the perceiving person's thought and ego, expressing the Maghrebian mystical matters appears vague in the reader's eye. In this article we examined pantheism in Shams Maghrebi's poems and explained its indicators.
خلاصه ماشینی:
عراقی نیز در همین مورد گوید: امر شموس تهللت بغمام؟/ اکئوس تلألأت بمدام درهم آمیخت رنگ جام و مدام / از صفای می و لطافت جام یا مدام است و نیست گویی جام/همه جام است ونیست گویی می جان و جانان و دلبر و دل و دین / که همه اوست هر چه هست یقین (عراقی،١٣٩٠:١٠٢) در ترجیع دیگرش که همگی در وحدت وجود سروده است ، میگوید: بجز از او کسی ندارد دوست / همه عالم چون عکس صورت اوست به حقیقت چو بنگری همه اوست / به مجاز این و آن نهی نامش عجب این است کاب عین سبوست / شد سبو ظرف آب در تحقیق آب دریا چوبنگری از جوست / قطره و بحر جز یکی نبود هر که راضی شود زمغز به پوست / بر دلش کشف کی شود اسرار؟ میل من با جمال او زان روست / در رخش روی دوست میبینم لیکن اثبات این حدیث نکوست / گرچه خود غیر را وجودی نیست جز تو موجود جاودان کس نیست /که بغیر از تو در جهان کس نیست (همان:٣٤٥) نتیجه گیری: پنهان بودن ذات به تصریح اهل عرفان از فرط پیدایی و عدم تناهی او و تسـلط وی بـر عقـل و دیده است ، اما ظاهر وجود عبارت است از: تجلی ذات از غیب به شهادت اسـت و همـان ظهـور و پرتویی است که با نامهای متعدد ذکر گردید.