چکیده:
وابستگی هنرهای مختلف به مباحث عرفانی چنان عمیق و پیچیده است که فرض جدایی آنها از یکدیگر محال مینماید. این همبستگی در بین ادیان الهی و هنر بومی آن کشورها به خصوص شریعت مقدّس اسلام آشکارتر است؛ پس آیا عرفان ابزاری مؤثّرتر وسخنگوتر وشارحی برتر از هنر برای معرفی و حضور خود نداشته است و آیا میتوان گفت عرفان متعلّق به ذات وماهیّت تمام ادیان است؟ در این مقاله سعی شده به روش اسنادی اهمّیّت هنر معنوی و تجلّی عرفان در هنر اسلامی مورد بررسی قرارگیرد و زیباییهای فراموش شده، یادآوری گردد ودر نهایت نقش اساسی عرفان در جهت بخشیدن وهدایت هنر و هنرمندان به سوی مقصد الهی شان بیان شود.
The relation between different arts and theosophical discussion is so deep and complex that their separation seems impossible. This relationship among divine religions - especially holy religion of Islam - and local arts of their countries is more obvious; so, can we say theosophy belongs to nature of all religions? And have not religions found more effective and representative tools than arts to introduce itself yet? This study through documentary research has tried to investigate the importance of conceptual arts and manifestation of theosophy in Islamic art, remind forgotten beauties and finally represent fundamental role of theosophy in order to lead arts and artists to divine destinations.
خلاصه ماشینی:
اين همبستگي در بين اديان الهي و هنـر بـومي آن کشـورها بـه خصوص شريعت مقدس اسلام آشکارتر است ؛ پـس آيـا عرفـان ابـزاري مـؤثرتر وسـخنگوتر وشارحي برتر از هنر براي معرفي و حضور خود نداشته است و آيا مي توان گفت عرفان متعلق به ذات وماهيت تمام اديان است ؟ در اين مقاله سعي شده به روش اسنادي اهميت هنر معنـوي و تجلي عرفان در هنر اسلامي مورد بررسي قرارگيرد و زيبايي هـا ي فرامـوش شـده ، يـادآوري گردد ودر نهايت نقش اساسي عرفان در جهت بخشيدن وهـدايت هنـر و هنرمنـدان بـه سـوي مقصد الهي شان بيان شود.
پس بشر براي حفظ و جاودان ساختن ارزش هاي الهي وفطري خود همواره از هنر مدد مي جسته و اين انديشه از گذشته هـاي بسـيار دور در بناهاي بشري نمود يافته است به عنوان مثال در معماري مصـر و بـين النهـرين ، غنـاي معاني عميقي که همواره با احساس نسبت به ابـديت و خـوف وعظمـت همـراه اسـت ظهـور مي کند و بنايي همچون زيگورات جغازنبيل از نمونه بارز تعين صفت جلاليه خداونـد در هنـر معماري است که پس از اسلام صفات جلاليه حضرت حق در شکل مساجد بسـيار بـزرگ بـ ا گنبد و مناره هاي عظيم الجثه نمود مي يابند.
عرفا معتقدند که انسان دووجه دارد وجهي به سوي رب و وجهي به سـوي شـيطان و هنرمند عارف سعي مي کند که وجه اش به سوي رب باشد از آنجا که هنرمنـد بـا متعلـق خـود نوعي وحدت و اتحاد پيدا مـي کنـد و درک و ظـرفيتش متناسـب و هـم طـراز بـا همـان آرزو مي گردد؛ پس هنر تجليگاه تمام نماي روح انسان است و هنر ديني حاصل روح تزکيه شـده اي است که با شهود باطني جمال مطلق را مشاهده کرده اسـت .