چکیده:
بحث آگاهی و «من» از مهمترین مباحث تاریخ فلسفه است. ملاصدرا مانند سایر فلاسفه اسلامی، مفهوم «من» و آگاهی را به نفس نسبت میدهد. لکن وی بر خلاف فلاسفه پیشین سعی کرد تبیینی یگانهانگارانه از رابطه نفس و بدن ارائه دهد تا مشکلی را که پیشینیان بر اساس تبیین دوگانهانگار از نفس و بدن داشتند، حل کند. از نظر وی، انسان را جوهری در حال حرکت است که از نحوه وجود ضعیفتری به نام بدن به نحوه قویتری از وجود به نام نفس مجرد تبدیل میشود. این در حالی است که در علوم اعصاب، آگاهی را به مغز نسبت میدهند و معتقدند که «من» نیز از آگاهی به دست میآید. اما عصبشناسان هنوز توضیح کاملی درباره چگونگی آگاهی ارائه نکردهاند. از این رو با استفاده از آسیبهای مغزی که باعث تغییر و از دست دادن آگاهی میشود، نظریه خود را توجیه میکنند. لکن از آنجا که در حکمت متعالیه، نقش مغز در فرایند آگاهی انکار نشده است، این دلیل برای توجیه مادیت آگاهی کفایت نمیکند. طبق دیدگاه حکمت متعالیه، آگاهی را نمیتوان صرفا به ماده (مغز) نسبت داد، هرچند که فعل و انفعالات مغز، زمینهساز آگاهی هستند. اما طبق این دیدگاه، آگاهی و «من» امر مجردی است که عامل وحدتدهنده ادراکات مختلف است و توانایی تجزیه و تحلیل و مقایسه این ادراکات را دارد، در حالی که در علوم اعصاب، در مورد چنین عاملی، تبیینی ارائه نشده است.
خلاصه ماشینی:
اما طبق این دیدگاه، آگاهی و «من» امر مجردی است که عامل وحدتدهندۀ ادراکات مختلف است و توانایی تجزیه و تحلیل و مقایسۀ این ادراکات را دارد، در حالی که در علوم اعصاب، در مورد چنین عاملی، تبیینی ارائه نشده است.
به عقیدۀ ملاصدرا، اگرچه ادراک (آگاهی) با عضو و بخش خاصی از بدن و مغز مرتبط است، اما این اعضا و قوای مادی، نقش اعدادی برای نفس دارند و زمینهساز ادراکاتی میشوند که غیرمادیاند (صدرالمتألهین، 1360: 197).
برهان تجرد آگاهی (ادراک) از دیدگاه حکمت متعالیه ملاصدرا در این برهان بیان میکند اگر هر یک از صور علمی در جزئی از بدن منتقش شده باشد، ادراک آن عبارت از همان ارتسام یا حلول خاص است.
از طرفی آنچه انسان در درون خود مشاهده میکند و با واژۀ «من» از آن تعبیر میکند، حقیقتی است که ذاتا و فینفسه امری شخصی میباشد و به هیچ نحو اشتراک میان چند چیز را در خود نمیپذیرد و از آنجا که تشخص تنها به واسطۀ وجود است، بنابراین علم ما به ذات خویش بدینصورت است که ذات ما با وجود خارجیاش که همان وجود شخصی و دارای آثار خارجی ماست، نزد ما و برای ما حضور دارد (طباطبایی، 1416: 236).
در حالی که در علوم اعصاب به تفاوت خاصی بین این دو ادراک اشاره نشده است، بلکه از دیدگاه این علوم، مفهوم من پس از حصول ادراکات مختلف (علم به غیر) به دست میآید؛ بر خلاف نظر ملاصدرا که معتقد است علم به نفس «من» قبل از علم به غیر (ادراکات مختلف) است.
ملاصدرا آگاهی (نفس) را امری مجرد و به عنوان عامل وحدتدهندۀ ادراکات مختلف که توانایی تجزیه و تحلیل و مقایسۀ این ادراکات را دارد، معرفی میکند؛ عاملی که در علوم اعصاب تبیینی در مورد آن ارائه نشده است.