چکیده:
هدف از نگارش مقاله حاضر بررسی اسطورۀ پدر و پسر از دیدگاه فروید در رمان پدر بی جان اثر دانلد بارتلمی و مقایسۀ آن با داستان رستم و سهراب در شاهنامه فردوسی است. برای نیل به این منظور، نویسنده این مقاله از رویکرد زیگموند فروید دربارۀ عقدۀ ادیپ در تحلیل رابطۀ پدر و پسر در این دو داستان سود جسته است. این رابطه در دل خانواده شکل میگیرد که در رمان بارتلمی بهخوبی ترسیم شده است. ابتدا به معرفی دانلد بارتلمی پرداخته میشود. سپس عقدۀ ادیپ در دید فروید معرفی میگردد تا بنیان نظری پژوهش فراهم شود. آنگاه، این مفهوم در رمان پدر بی جان و داستان رستم و سهراب ارائه میگردد که در نهایت با بررسی هردو اثر از دید روانشناسیِ فروید مورد مطالعه قرار میگیرد. نویسنده در این مقاله بر آن است تا با تمرکز بر اسطورۀ پدر و پسر از منظر روانشناسی فروید، ماهیّت این اسطوره را با تکیه بر متن رمان و شاهنامه به تصویر کِشد. این پژوهش توصیفی ـ تحلیلی است و روش مطالعه نیز کتابخانهای.
خلاصه ماشینی:
آن گاه ، این مفهوم در رمان پدر بی جان و داستان رستم و سهراب ارائه میگردد که در نهایت با بررسی هردو اثر از دید روان شناسی فروید مورد مطالعه قرار میگیرد.
پیشینه تحقیق در این بخش ، پژوهش های پیشین روان شناختی در مورد رمان پدر بی جان و داستان رستم و سهراب معرفی میگردد.
سانتیاگو خوان ناوارو١١ در مقالۀ «دربارۀ بیهودگی پدرکشی: خوانشی لکانی از رمان پدر بی جان اثر دانلد بارتلمی» بیان میدارد که «عقدۀ ادیپ فروید و ارتباط بین دوره خیالی و نمادین لکان در رمان قابل مشاهده است »(ناوارو، ١٩٩١: ٨٨).
ناوارو بیان میکند که لکان بر این باورست که دانش نسبت به جهان ، دیگران و خود توسط زبان کنترل میگردد، از این بابت است که پدر بی جان بر اندیشه توماس ١٣ تسلط دارد (همان :٩٢).
در مقالۀ «بررسی تطبیقی نبرد پدر و پسر در دو افسانه ژرمنی و ایرانی رستم و سهراب / هیلدبراند و هادوبراند» نوشتۀ سید مسعود سلامی و پرستو پنجه شاهی، تلاش بر آن است تا با بررسی کهن الگوهای موجود در آثار، چگونگی راه یابی و تثبیت آن ها در بین ملل خویشاوند و یا احتمال الگوپذیری آن ها از یک دیگر بررسی شود.
برای پدر بی جان و سهراب ، این یک جهان بیگانه است که شخص در وضعیت ناامیدانه ای همان گونه که به آن وارد شده ، آن را ترک میکند.
این است ارتباط پدر بی جان و توماس از یک سو و رستم و سهراب از سوی دیگر.