چکیده:
در این نوشتار با توجه به دیدگاه ملاصدرا و مبانی حکمت متعالیه، مرگ و مسائل آن بررسی، و به سؤالاتی در این باره پاسخ داده میشود؛ مانند اینکه حقیقت مرگ چیست؟ تدریجی است یا دفعی؟ علت آن چیست؟ آیا انسان فقط یک بار میمیرد؟ نقش مرگ در مسیر استکمالی نفس چیست؟ آیا توجه به انواع مرگ در نقش استکمالی آن لازم است؟ ارتباط مرگ با کمال انسان چیست و آیا مرگ برای همه کمال است؟ با توجه به معنا و نقش تشکیک در حکمت متعالیه، این اصل چگونه با مرگ ارتباط پیدا میکند؟ در نتیجة مقاله هم درمییابیم که نهتنها مرگ سبب رسیدن به کمال است، بلکه خود نیز نوعی کمال در مسیر تکاملی انسان به شمار میآید. مرگ، فعلیت یافتن بعضی از استعدادها را سرعت میدهد و کمال بودنِ آن ذومراتب است. همچنین برخی از انواع مرگ مثل شهادت، که خودِ آن هم ذومراتب است و به استعدادهای انسان و فعلیت یافتن آنها جهت میدهد، جهتِ مسیر استکمالی انسان را عوض میکند
خلاصه ماشینی:
ذومراتب بودن مرگ و تأثیر آن در تکامل نفس در حکمت متعالیه تاریخ دریافت:25/7/1394 تاریخ تأیید: 27/7/1394 در این نوشتار با توجه به دیدگاه ملاصدرا و مبانی حکمت متعالیه، مرگ و مسائل آن بررسی، و به سؤالاتی در این باره پاسخ داده میشود؛ مانند اینکه حقیقت مرگ چیست؟ تدریجی است یا دفعی؟ علت آن چیست؟ آیا انسان فقط یک بار میمیرد؟ نقش مرگ در مسیر استکمالی نفس چیست؟ آیا توجه به انواع مرگ در نقش استکمالی آن لازم است؟ ارتباط مرگ با کمال انسان چیست و آیا مرگ برای همه کمال است؟ با توجه به معنا و نقش تشکیک در حکمت متعالیه، این اصل چگونه با مرگ ارتباط پیدا میکند؟ در نتیجة مقاله هم درمییابیم که نهتنها مرگ سبب رسیدن به کمال است، بلکه خود نیز نوعی کمال در مسیر تکاملی انسان به شمار میآید.
در موت اخترامی نیز همین توضیح مطرح میشود و با اینکه بدن دیگر توان همراهی با نفس را ندارد و علت قطع تعلق نفس از بدن، فساد بدن است، ولی باز هم بدن مثالی و ملکوتی انسان باقی است؛ به این دلیل که بدن دنیوی تدریجا میمیرد (همان: 51) و وقتی نفس از بدن دنیوی جدا میشود، با بدنی کاملتر از حیث مسیر استکمالی انسانی همراه است؛ زیرا معنای نقصانهای طبیعی، تبدل جسم طبیعی به جسم برزخی است (اردبیلی، بیتا، 3: 206-207).