چکیده:
نهضت تحریم تنباکو را میتوان اولین نهضت بیداری ایرانیان در تاریخ معاصر دانست. این نهضت در عصری به وقوع پیوست که ایران اسلامی به وسیلة استبداد و استعمار دچار ضعف و نابسامانی شدیدی شده بود. در این نهضت، با اینکه اقشار و گروههای گوناگون اجتماعی شرکت داشتند، جریان روشنفکری (گروه تحصیلکردة اروپایی) بهرغم گفتمان اصلاحاتی که همیشه مدعی آن بوده است، نقش ناچیزی ایفا کرد. در این اثر، سعی شده است علل این حضور نیافتن بررسی شود. به نظر میرسد کجفهمی و تحلیل نادرست این جریان از واقعیتهای جاری ایران در این دوره عامل اصلی این حضور کمرنگ بود. درک و موضع نادرست این جریان در برابر سه طرف اصلی درگیر در این نهضت (یعنی: مردم و فرهنگ سیاسی آنها؛ استبداد و دستگاه سلطنت قاجاری؛ استعمار و میزان نفوذ آن) موجب شد این جریان نتواند در نهضتی که به راستی آن را «مادر نهضتهای معاصر ایران» میتوان دانست، نقش ایفا کند. آنها میتوانستند با تکیه بر بیداری مردم و استفاده از ظرفیتهای فرهنگی ـ سیاسی آنها، به جای خرافی خواندن اعتقادات و تحقیر فرهنگ سیاسی ـ دینی مردم، و نیز با تکیه بر نگاه واقعبینانه نسبت به ماهیت استبدادی حکومت ایران و اصلاحگری واقعی به جای داشتن یک نگاه ضداستبدادی متاثر از شرایط غرب و نیز با بیاعتمادی به استعمار و کشورهای بیگانه، به جای خوشبینی به خیرخواهی آنها و خوشحالی از حضور آنها در ایران در کنار دیگر اقشار مردم، نقش مهم و بسزایی در این نهضت ایفا کنند.
خلاصه ماشینی:
در جریان این نهضت بود که برای اولین بار مردم و توده مسلمان ایرانی به طور مستقیم با استعمار، و به طور غیرمستقیم با استبداد به عنوان مهمترین عوامل عقبماندگی ایران به مبارزه برخاستند.
بدینروی، هر زمان که عوامل محرک قیام، شورش یا اعتراض فراهم میشد و مجوز آن از مرجع شیعی صادر میگردید، مردم بیدرنگ به مقابله با ظلم برمیخاستند، و این نکتهای است که جریان روشنفکری کمتر بدان توجه کرده است؛ مثلا ملکمخان در یکی از نامههای خود با عنوان «گفتار در رفع ظلم»، مینویسد: تا اوایل قرن حال، ...
"/> بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که جریان روشنفکری ازآنروکه با الگوی غربی دربارة مسائل ایران فکر میکرد و دست به اقدام میزد، نه در تعریف «استبداد» و ماهیت آن در دستگاه سلطنت قاجاری درست و بجا تفکر کرده بود و نه در عمل میتوانست پایبند شعارها و آرمانهایش باشد.
جالبتر اینکه وقتی قیام به نتیجه رسید و دولت و «کمپانی رژی» عقبنشینی کردند، روشنفکران بیدار شدند و تازه به فکر مبارزه افتادند و به قول معروف، همانند کسی که از دور ایستاده و میگوید «لنگش کن»، لب به اعتراض گشودند که چرا روحانیت مبارزة خود را توسعه نمیدهد و تا سقوط سلطنت و لغو همة قراردادها پیش نمیرود؟ برای مثال، نامهای با همکاری میرزا آقاخان کرمانی و ملکمخان، که در این زمان به صف مخالفان پیوسته بودند، با عنوان «ایرانیان مقیم استانبول» به میرزای شیرازی نوشته شد و از ایشان خواستند که با یک فتوا، ریشة ظلم را بکلی بخشکاند و ناصرالدین شاه را ساقط کند.