چکیده:
مشخّص نمودن ساختار، اساس و بنیان تحلیل یک متن است. ساختار متن، شبکهای است که در
نتیجه روابط اساسی موجود میان عناصر متن به وجود میآید. یکی از راههای دستیابی به این ساختار،
کشف دوگانگیهای موجود در متن است؛ به طوری که تمام عناصر تشکیل دهندة متن، جایگاه
خود را در این دوگانگیها داشته باشد. پژوهش پیش رو بر آن است تا با روش توصیفی - تحلیلی
و از رهگذر قطم(گسست) و وصل(پیوند)، دوگانگی موجود در خطبه دوم نهج البلاغه را مورد
بررسی و ارزیابی قرار دهد.
نتایج مقاله حاکی از آن است که در ساختارهای شمارههای اوّل و دوم، وصل ایجابی و در
ساختار شماره سوم قطع سلبی و در ساختار شماره چهارم نیز وصل ایجابی حاکم است و در همه این
موارد، قطع و وصلها چه ایجایی و چه سلبی کاملا در راستای اهداف ساختارها و نیز هدف کی
متن که همان اندیشه دینی است، به کار گرفته شدهاند.
خلاصه ماشینی:
این خردگرایی در کنار نگاه کلی مبدع، علیرغم دوگانگیهایی که از رهگذر قطع و وصل ایجاد گشته، سبب شده است تا جهاننگری امام (ع)، یک جهان نگری منسجم و سیستماتیک باشد و این انسجام را میتوان از طریق ارتباط خود ساختارها با هم، سپس با ساختارهای قبل و بعد آشکارا مشاهد نمود؛ 2- علت سیطرۀ وصل ایجابی در ساختار شمارههای 1 و 2 این است که متن در پی سوق دادن مخاطب به سوی وصل به خدا و ارتباط با وی است و امام(ع) با بهرهگیری از این تکنیک به دنبال بیان این حقیقت است که انسان نباید از رسیدن و ارتباط با خداوند ناامید شود.
در ساختار شماره 4، تضاد و تناقض میان سیمای اهل بیت پیامبر (ص) و سیمای فاسدان به تصویر کشیده شده ولی امام علی (ع) در راستای همان اندیشۀ دینی که محور اصلی متن خطبه است، وصل را بر ساختار حاکم کرده است، چون موضوع اصلی ساختار شماره 3، ویژگیهای عصر جاهلیت است، قطع سلبی باید بر این ساختار غالب باشد؛ زیرا در آن دوره، همۀ راههای ارتباطی بین خدا و انسان قطع بود.
جایی که هم صحبت از وصل میشود، وصل سلبی است نه ایجابی؛ 3- تکرار ضمیر «هـ - ها» در انتهای فاصلهها و عدم استفاده از جملات و ضمایر متکلم و مخاطب که دلالت بر حضور دارند، کاملا در راستای اهداف متن است؛ زیرا در دورۀ جاهلی هر چه هست قطع است و این قطع با ساختار غایب و ضمایر غایب همخوانی دارد.