چکیده:
مکتب فرانکفورت چشمه فلسفی- فکری است که به وسیله روشنفکران آلمانی با رویکرد انتقادی اجتماعی در قرن بیستم بنا شد. نظریه زیباییشناختی انتقادی، مهمترین و اصلیترین جریان این چشمه به شمار میرود. طرفداران این نظریه- برخلاف شیوه تسلیمی و تمکینی دو مکتب جامعهشناختی: الف- سنتی قدیم (مادام دواستال و هیپولیتتن) که فقط به انعکاس مسائل اجتماعی در ادبیات بسنده داشتند. ب- سنتی جدید (جورج کوماج و لوسین گلدمن)- که از چارچوب منافع اجتماعی و ساختار واحد اجتماعی نتوانستند پا را فراتر بگذارند- اعتقاد به مبانی آگاهیبخشی، استقلال، انتقاد منطقی و انقلابی هنر دارند و اصالت یک اثر هنری را با این مبانی و بینش به وجود آمده از آن، ارزیابی میکنند.
به اعتقاد نویسنده، این انتظارات هنری در ساختار فکری و مشرب عرفانی جلالالدین مولوی نیز جریان دارد. برای اثبات آن؛ در این نوشته ابتدا چهار مفهوم اصلی نظریه یادشده؛ از قبیل: جنبه انتقادی هنر یا اثر ادبی، منش ایدئولوژیک هنر (قوه سیاسی)، رویکرد انقلابی و ساختار استقلالی اثر هنری به اجمال گزارش شد و با تحلیل و بررسی تطبیقی داستان «شیرو نخجیران» مولوی با مفاهیم اصلی مکتب فرانکفورت، دانسته شد که در لایههای نهفته سروده- بر خلاف رمز ظاهری داستان که افکار اغلب مثنوی پژوهان را به خود معطوف ساخته است- سبک عرفانی- انتقادی و انقلابی خاصّی به کار رفته است.
Frankfort school is a philosophical, intellectual source founded by German intellectuals in 20th century with a socio-critical approach. The aesthetic theory tends to be the most principal drive of this school. Unlike the proponents of the theory- the submission method of two sociology schools: (a) old traditional (Madam Duvstal and Hippolyte Taine) who just focused on social issues in the literature, and (b) newer traditional (George Koumaj and Lucien Goldman) who could not surpass the social interests and the structure of social unit- the thinkers of Frankfort school believe in the informativeness, independence, logical and revolutionary nature of art and try to evaluate the originality of an artistic work based on theses insights.
This paper deals with four above-mentioned concepts, i.e. the critical aspect of art, the ideological nature of art (political component), revolutionary approach, and the independence nature of artistic work. Analysin the story of Lion and forest animals of Moulavi, it was revealed that-unlike the surface layer in which most scholars of Masnavi deal with- in the underlying layers of the this story, there resides a special revolutionary, critical and mystical style.
خلاصه ماشینی:
در قرن بیستم روشنفکران آلمانی، موسوم به مکتب فرانکفورت، به غیر از آن دو راه یادشده، راه سومی به نام نظریۀ زیباشناختی انتقادی، پیش روی جامعۀ هنری خود گذاشتند؛ این نظریه علاوه بر اینکه محافظهکاری هنرمند را برنمی تابد بلکه معتقد است؛ که درد هنر باید نسبت به اوضاع جامعه زاویۀ سلبی داشته باشد و به جای این که جبر حاکم اجتماعی را با تأییدگری ایدئولوژیک پوشش دهد یا با فرار از موضوع و مخفیکاری، حیات آن را تداوم بخشد، در مقابل آن نقش انتقادی، انقلابی و استقلالی به خود بگیرد.
مطابق دیدگاه نظریۀ مورد بحث؛ هنر از طریق آگاهیبخشی، هوشمندی و قدرت تحلیل، قوۀ شناختی افراد را بالا میبرد که به تبع آن بینش و نظام نگرش تازه در آنها پدید میآید، دید قضاوتیشان متحول میشود و مطابق آن در نوع رفتار آنها تغییر سازنده و انتقادی به ظهور میرسد.
رفتار انقلابی در حقیقت سومین حرکت مورد انتظار این نظریۀ است که بعد از تحول جنبۀ ایدئولوژیک و ظهور رویکرد انتقادی اتفاق به ظهور میرسد.
مولوی در این بخش انسانهای عادی جامعه را به صحنه کشیده است که حداکثر اراده آنها برای حداقل کردن خواستۀ نامشروع حاکمیت به کار گرفته میشود.
قدرت شناختی، رویکرد انتقادی و رفتار انقلابی در ساختار استقلال و بستر خودمحوری، مبانی و اصول نظریۀ زیباشناختی انتقادی به شمار میروند که مولوی در گفتمان، حوادث و رفتار بخش دوم سرودهاش آنها را به کار گرفته است.