چکیده:
انسان موحّد از طرفی باید به توحید در استعانت نایل آید و از طرف دیگردر چارچوب نظام عالم که به تدبیر الهی نظام اسباب است باید به اسباب رجوع نموده ، از آن استعانت جوید. طریق جمع میان این دو تکلیف به ظاهر متعارض آن است که رجوع به اسباب و استعانت از آن باید بصورت مجازی و خالی از جوهرة استعانت که همانا اعتماد و امید استقلالی است باشد و حقیقت و جوهرة استعانت باید صرفا متوجّه حضرت مسبب الاسباب باشد. مولوی بعنوان نابغهای بصیر به معارف دینی بسیار به این معنا پرداخته است. او در پی دیدهای سبب سوراخ کن است که او را به تماشای جمال حضرت مسبب الاسباب نایل آورد. البتّه مفهوم توحید در استعانت ذهن قدرتمند مولوی را دچار توهم جبر ننموده است و همچنین مانع التفات وی به عالم اسباب نگردیده است بلکه با بهره مندی از لطایف ناب قرانی به زیبایی لزوم رجوع به اسباب را با مفهوم متعالی توحید در استعانت جمع نموده است.
خلاصه ماشینی:
گفتیم که مولوی در کنار تأکید فراوان بر پرهیز از نگاه استقلالی به اسباب و نافذ نمودن افق نگاه تا بارگاه حضرت مسبّب الاسباب ، این معرفت را مغایر با رجوع به اسباب ندانسته و بلکه بر لزوم جدّی گرفتن نظام اسباب که طراحی شده از جانب خدای سبحان است تأکید نموده است؛ امّا در اینجا توجّه به این نکته نیز لازم است که مولوی کنجکاوی زیاد در کشف وسائط و اسباب را مزاحم سلوک عرفانی و عامل غفلت از ذات اقدس الهی می داند : {مراجعه شود به فایل جدول الحاقی} ب-2 - رفع توهم جبر گرایی حقیقت توحید افعالی و وابسته محض دانستن تمام اسباب به خدای سبحان و تلاش برای رستن از حجاب اسباب ، شاید برای برخی قابل هضم نباشد و آن را معادل عقیده به جبر بینگارند و لذا مولوی دفع دخل مقدّر نموده و با بیتی بسیار دقیق وعمیق شبهه را پاسخ می گوید كه مفهوم آنچه گذشت، جبر نیست : {مراجعه شود به فایل جدول الحاقی} چگونه مفهوم سخن مولوی جبر باشد و حال آن كه خود او در بخش های متعددی از مثنوی بارها به محكمی با عقیدة جبریان مقابله نموده است.