چکیده:
هوسرل با متمایز کردن روش شهودی خود از آنچه روش رجعی کانت مینامد به دنبال رسیدن به یک معرفت استعلایی اصیل است. به نظر هوسرل مقولات کانتی صرفا منجر به یک معرفت صوری و فاقد محتوای انضمامی دربارهی قلمرو استعلایی میشوند. برای هوسرل تنها راه روشنسازی قلمرو استعلایی برای آنکه توضیح دهد سوژه چگونه بخشی از جهان و همچنین دخیل در تقویم جهان است بازگشت به زیستجهان است. این بازگشت او را با پارادوکسی مواجه میسازد؛ اگر سوژهی استعلایی حقیقت غایی و بنیادین است، پس جهان و هرچه در آن است معنای خود را از آن میگیرد، سوژهای که از سوی دیگر در جهان است. سوبژکتیویتهی استعلایی چگونه میتواند هم سوژهای برای جهان باشد و هم ابژهای در جهان؟ سعی این نوشتار برآن است که نشان دهد چگونه تحلیل هوسرل از معنا و کارکرد زیستجهان، و نحوههای آشکار شدن اگو در جریان اپوخه، قلمرو استعلایی را در انضمامیت تاماش آشکار میکند و به حل این پارادوکس میانجامد.
خلاصه ماشینی:
سوبژکتیویته ی استعلایی چگونه میتواند هم سوژه ای برای جهان باشد و هم ابژه ای در جهان ؟ سعی این نوشتار برآن است که نشان دهد چگونه تحلیل هوسرل از معنا و کارکرد زیست جهان ، و نحوه های آشکار شدن اگو در جریان اپوخه ، قلمرو استعلایی را در انضمامیت تام اش آشکار میکند و به حل این پارادوکس میانجامد.
با این حال هوسرل میگوید این راه حل را نمیتوان در «ساختار افسانه ای» کانت که از سوبژکتیویته ی استعلایی ترسیم میکند یافت ، زیرا کانت زیست جهان پیش داده را به عنوان پیش فرض فلسفه ورزیاش به کار میبرد و لذا از این فلسفه ورزی فقط میتواند یک «سوبژکتیویته ی استعلایی به نحوناشناخته عمل کننده » را استنتاج کند که «با ضرورتی پایدار جهان تجربه را شکل میدهد» )١١٨ :Ibid(.
حال اگر جهان فقط جهان به مثابه افق یک بیناسوژگی است پس ما چگونه می - توانیم از این نتیجه پرهیز کنیم که این به اصطلاح بیناسوژگی استعلایی صرفا خود بشریت است یعنی همین زندگی بالفعل مشترک که درون افق جهان آشکار میشود؟ پس چگونه بیناسوژگی میتواند هم درون افق جهان باشد و هم چیزی باشد که در آن افق - جهان به عنوان پدیدار آشکار میشود؟ )١٩٨ :٢٠٠٤ ,Dodd( هوسرل معتقد است دیدگاه استعلایی اساسا خود با ابزار اپوخه به تمایز این دو ساحت سوژه پی برده است و همین تمایز را راه حلی برای پارادوکس سوبژکتیویته میداند.