چکیده:
اصطلاح انسان کامل مورد توجه مکاتب دینی، عرفانی و فلسفی مختلف بوده و سیر تکاملی را طی کرده است؛ در حوزه روانشناسی نیز به اینبحث پرداخته شده است که شروع آن مقارن با شکلگیری مکتب انسانگرایی و کوششهای ابراهام مزلو و کارل راجرز بود. از آنجا که ابنعربی نخستین کسی است که تعبیر انسان کامل را در فرهنگ اسلامی بهکار برد، نظریه انسان کامل او و نظریه انگیزش مزلو به روش توصیفی-تطبیقی بهمنظور بررسی امکان نیل به مرتبه کمال مورد بررسی قرار گرفت که نشان میدهد به اعتقاد هر دو، مرتبه انسان کامل با توجه به سرشت کمالجوی انسان، عام نوع انسان، اکتسابی و نیازمند خودشناسی است؛ ولی تعداد اندکی به این مرتبه نایل میشوند. ابنعربی در امکان نیل به مرتبه کمال، بر نقش استعداد ذاتی که تابع استعداد کلی عینثابت افراد است، تاکید دارد و مزلو به بازدارندههای محیطی بیش از استعدادهای فردی که موروثی و ژنتیکی هستند توجه میکند؛ همچنین ابنعربی شرط وصول به کمال را، تخلق به اخلاق الهی از راه سیر و سلوک، و مزلو محیط مساعد و داشتن جسارت برای مواجهه با چالش جدید میداند.
خلاصه ماشینی:
عبدالجبار نفّری نیز اصطلاح «جلیس الله » را برای چنین انسانی به کار برده است (اسدی گرمارودی و عزیزی، ١٣٩٠: ٢)؛ ولی تا پیش از قرن هفتم هجری قمری تعبیر انسان کامل در اسلام وجود نداشت و اولین کسی که این تعبیر را مطرح کرد، محییالدین ابن عربی است که در فتوحات مکّیه ، التدبیرات الالهیه و فصوص الحکم دربارة ویژگیهای چنین انسانی با عنوان انسان کامل به تفصیل سخن گفته است (خیاطیان ، ١٣٨٩: ٤١).
با توجه به موضوع اصلی مکتب انسان گرایی که اساس آن شناخت نیروهای بالقوه انسانی است که به اعتقاد مزلو پیامدهای آن در حوزه های دین ، فلسفه ، فرهنگ ، علم ، روان درمانی، تعلیم و تربیت (آموزش ) و جایگزینی ارزش کمال به جای ارزش بقای داروین ، بازتاب خواهد داشت ؛ میتوان بحث انسان کامل را به عنوان یک بحث میان رشته ای مشترک میان عرفان و روان شناسی مورد مطالعه قرار داد؛ زیرا از مهم ترین مسائلی که در عرفان اسلامی مطرح میشود، بحث های انسان شناختی است که با شناخت خداوند در ارتباط است .
ازسویدیگر تأکید ابن عربی در علت عدم وصول به مرتبۀ انسان کامل بحث استعداد ذاتی افراد است که تابع استعداد کلی عین ثابت آن هاست ؛ درحالیکه مزلو به بازدارنده های محیطی بیش از استعدادهای فردی -که موروثی و ژنتیکی هستند- توجه دارد.