چکیده:
هدف از این پژوهش، روانکاوی ماهیت روانزخم و بازنمایی آن در داستان کوتاه «قورباغهی عظیم توکیو را نجات میدهد» نوشتهی هاروکی موراکامی است. از دیدگاه روانکاوانهی اسلاوی ژیژک، روانزخم از یک سو ناشی از ورود نابهنگام امر واقع به امر نمادین است و از سوی دیگر، در ساختار کنش به تعویق افتاده، معنا مییابد. افراد مختلف واکنشهای مختلفی در برابر روانزخم نشان میدهند؛ عدهای رنج و فقدان ناشی از آن تجربهی تلخ را در فانتزی (خیالپردازی) خود به محیط دیگری منتقل و از یادآوری آن خاطرهی ناخوشایند پرهیز میکنند؛ در این حالت، سوژه با ساخت یک روایت فتیش، تجربهی روانزخم خویش را بازنمایی میکند. «قورباغهی عظیم توکیو را نجات میدهد» یکی از شش داستان کوتاه مجموعهی <em>بعد از زلزله</em> است که به طور غیرمستقیم به حادثهی زلزلهی کوبه در سال 1995 میپردازد. موراکامی در کالبد رئالیسم جادویی که ذاتاً دوگانه است، ماهیت متناقض روانزخم را نشان میدهد و با انتخاب روایت ساختگی برای بازنمایی خاطرهی رویداد آسیبزا این دوگانگی را برجسته میکند. مقالهی حاضر، این داستان کوتاه را که با بهرهگیری از شیوهی رئالیسم جادویی نوشته شده، بهعنوان کاوشی روانکاوانهی ژیژکی در ماهیت روانزخم و بازنمایی آن معرفی میکند.<br />
خلاصه ماشینی:
موراکامي در کالبد رئاليسم جادويي که ذاتاً دوگانـه است ، ماهيت متناقض روان زخم را نشان مي دهد و با انتخاب روايت ساختگي براي بازنمايي خاطره ي رويداد آسيب زا اين دوگانگي را برجسته مي کند.
بايد ديد تکنيک رئاليسم جادويي چگونه به بازنمايي ماهيت روان زخم کمک کرده است ؟ و به عبارت ديگر چه شباهت هايي ميان اين دو مقوله – روان زخم و رئاليسم جادويي – وجود دارد که باعث مي شود امر غير قابل توصيف روان زخم در قالب رئاليسم جادويي به توصيف درآيد؟ در اين پژوهش ، داستان کوتاه «قورباغه ي عظيم توکيو را نجات مي دهد» را با رويکردي روان کاوانه به ماهيت روان زخم و شيوه ي بازنمايي آن بررسي کرده ايم .
بر طبق تعريف ژيژک ، چرخه ي روان زخم به اين صورت است : «روان زخم عاملي است که موتور حرکت ملايم نمادينه سازي را از مسير منحرف مي کند و تعادل آن را بر هم مي زند و باعث عدم انسجام غير قابل زدودني در امر نمادين مي شود؛ اما با همه ي اين ها روان زخم پيش از نمادينه سازي وجود ندارد و مقوله اي تغيير شکل دهنده باقي مي ماند که تنها با عطف به ماسبق و وقتي که از مرحله ي نمادين به آن پرداخته شود، انسجام مي يابد و انسجام و يکپارچگي خود را از ضرورت ساختاري امر واقع دريافت مي کند» (١٩٩٤: .
پس ، روايت رئاليسم جادويي براي بازنمايي روان زخم مناسب و تأثيرگذار است ؛ زيرا از يک سو، هر دو ساختار زماني غير خطي دارند و از سوي ديگر، در هر دو امر ناشناخته و بيگانه ي واقع /ماوراء در ترکيب با امر شناخته شده و حقيقي نمادين /طبيعي قرار مي گيرد و معنا پيدا مي کند و قابل بازنمايي مي شود.