چکیده:
تا کنون ، با وجود کتاب ها و مقاله های متعدد و در همان حال نا کافیی که از دیدگاه ها و سمت گیری های مختلف فکری در خصوص آیین و جنبش مزدکی توسط مورخان و نویسندگان ایرانی ، مسلمان و خارجی – قدیم و جدید – به تحریر در آمده است ، از جمله مسائل مربوط به این جنبش که چندان مورد بررسی قرار نگرفته ، مسئله پراهمیت پایگاه اجتماعی – طبقاتی آن است . در این باره ، نه در منابع قدیم و نه در تحقیقات جدید ، توصیف و تحلیل درخوری صورت نگرفته است . این ضرورت ، نگارنده را بر آن داشت ، ضمن مباحثی چند ، مسئله مهم مذکور را مورد کاوش قرار دهد ، بدان امید که با این فتح باب ، پژوهندگان دیگر نیز در تعمیق بیشتر بحث مذکور بکوشند . باری ، به ایجاز، تحلیل حاضر ، برخلاف نظر پژوهندهای ارجمند ، بر این فرضیه استوار است که در خیزش فراگیر مزدکی نه تنها برزگران ( یا دهقانان کم مایه ) ، بلکه تمامی طبقات و گروههای تهی دست جامعه ـ چه روستایی و چه شهری ـ شرکت داشتهاند .
خلاصه ماشینی:
از سوی دیگر ، در طی روند مذکور – یعنی انتقال خاندان های فئودالی پیشین به شهر ها – رؤسای آنان در دستگاه حکومت مرکزی ساسانی نفوذ کردند و حق دخالت بیشتری به دست آوردند ، و همان گونه که در منابع تاریخی هم آمده ، جز در اوایل شکل گیری سلسلة ساسانی – دورة اردشیر بابکان و شاپور اول – در ادامة این روند ، جناح به هم پیوستة نجبای درجة اول و موبدان بزرگ ، بر شاه و دربار تسلط فوق العاده پیدا کرد و این سلطه و مبارزة درونی تا مقطع حکومت قباد اول ادامه یافت ؛ تا آنکه پادشاه مذکور بهره برداری از جنبش خود به خودی مزدکیان را بهترین وسیله به منظور تضعیف گروه رقیب خود تشخیص داد و در نهایت نیز در بر آوردن این هدف خویش هم موفق شد ؛ مخصوصا که در ادامه ، توسط ولی عهدش خسرو اول ، هم مزدکیان را سرکوب نمود ، و هم گروههای اشراف ملاک و روحانی مخالف را در موضع فرمان برداری نشانید ؛ و بدین سان ، شاهنشاهی ساسانی در زمان خسرو اول انوشیروان به اوج اقتدار و تمرکز مجدد خویش نایل گردید ( برهمند ، مهر ١٣٨٧ : فصل ٦١/٥ – ٩٧ ) .