چکیده:
در دربار غزنوی افراد با نفوذ در تصمیم گیری های مهم نقش بسیاری داشتند و دائما شاهد حضور آنها در تصمیم گیری های مختلف هستیم. شفاعت گری هم جنبه ای از نمایش نفوذ این افراد است. در این پژوهش با تبیین و بررسی انواع میانجیگری ها در دربار غزنوی تصویری از دربار غزنوی ارائه می شود. به این منظور ابتدا حدود معنایی و کلامی شفاعت بررسی شده است و پس از بررسی شفاعت در سیاستنامه خواجه نظام الملک به عنوان مانیفست سیاسی قرن پنجم، به بررسی شفاعت گری در تاریخ بیهقی پرداخته شده است. به طور کلی میتوان در تاریخ بیهقی شفاعت گری را ذیل چهار عنوان بررسی نمود: تقاضای شفاعت گری، کسب منافع شخصی در شفاعت، شفاعت از گروهی خاص، دلایل سیاسی و حکومتی قبول شفاعت گریها. یافته ها حاکی از آن است که بسیاری از میانجیگری ها صوری بوده و علاوه بر نجات شفاعت- شونده، منافعی برای شفاعت گر و شفاعت پذیر نیز در میان بوده است. نتیجه اینکه دربار غزنوی کانون انواع زدوبندهای سیاسی بوده و با وجود پادشاهی دهن بین چون مسعود غزنوی، فضا برای انواع سعایت و اعمال نفوذ مهیا بود. در چنین جوی هیچ کس از آیندهی خود مطمئن نبود و دائم شاهد فروگرفتن و سپس آزاد کردن و یا مصادره و قتل افراد در دربار غزنوی هستیم. این مقاله به روش تحلیلی- توصیفی انجام شده است.
خلاصه ماشینی:
نکتهی دیگر این که معمولا بین شفاعتگر و شفاعتشونده رابطه و دوستیای وجود دارد و چون در روابط آنها نظری بیندازیم متوجه خواهیم شد که عهد مودتی و سابقهی دوستیای بین آنها بوده است یا این که مثل شفاعت بو نصر در حق ابوالحسن عراقی نزد سلطان مسعود، سنخیتی بین شفاعت کننده و شفاعت شونده هست در این مورد آمده است: «و آخر بونصر بحکم آنکه نام کتابت برین مرد بود در باب وی سخن گفت و شفاعت کرد تا امیر دل خوش کرد» (همان،743 ) نکتهی دیگر این که معمولا اغلب شفاعتگریها مورد قبول واقع میشود، هر چند در مواردی برای مصلحتی است؛ مثلا در مورد درمیش بت و یا در باب بوجعفر کاکویه و یا در باب حصیری و پسرش، اما در مورادی نیز شفاعت مورد قبول واقع نمیشود.
نکتهی آخر این که معمولا خود سلطان یا خلیفه از کسی، مستقیما شفاعت نمیکرد، مثلا در مورد حصیری و پسرش، سلطان مسعود بونصر را نزد خواجه احمد حسن برای شفاعتگری میفرستد و به او میگوید: «این چه گفتم با تو پوشیده دار و این حدیث اندریاب» (همان، 214) همچنین خلیفه نیز در مورد بودلف همین کار را میکند و احمدبن ابی دواد را به شفاعتگری میفرستند و به او میگوید: « چنانچه البته به قلیل و کثیر از من هیچ پیغامی ندهی و هیچ سخن نگویی » (همان،222).
(همان، 215) معلوم است که بونصر مشکان نزد خواجه احمد حسن از اعتبار زیادی برخوردار است؛ چون سلطان هم در جایی دیگر او را برای شفاعت از حصیری و پسرش میفرستد و اصلا بونصر به همین منظور در راه بود که به بوالفتح میرسد و بوالفتح او را شفیع قرار میدهد.