چکیده:
کشور عراق را باید یکی از کانونهای مهم بحران، ناآرامی های سیاسی و تشتت های ایدئولوژیکی در عصر کنونی قلمداد کرد. از دوران زعامت حزب بعث و توتالیتاریانیسم صدام حسین تا اشغال این کشور از سوی آمریکا در سال 2003 میلادی و در نهایت چالش های امنیتی-سیاسی داعش در این کشور، هیچگاه عراق در عرصه ی تکامل و توسعه ی نظام سیاسی روندی موفقیت آمیز را طی نکرده است. پس از اضمحلال نسبی داعش در عراق، مسئله ای که به نظر بسیار مهم می رسد، مباحث بازسازی، تکوین، یکپارچگی و توسعه ی سیاسی در این کشور است. در این مقاله، نویسندگان با بهره گیری از نظریه ی بی ثباتی سیاسی دیوید ایستون و نیز روش جامعه شناسی تاریخی (روش تحقیق) درصدد پاسخ بدین سوال اند که بی ثباتی سیاسی فراگیر جامعه ی عراق در بازه ی زمانی سالهای 2003 (سقوط صدام حسین) تا 2018 (زوال نسبی داعش در عراق) را چگونه میتوان تحلیل کرد؟ یافته های مقاله حاکی از این مسئله است که نظام سیاسی عراق را می توان در خلال این مدت، به یک چرخه ی سیاسی تشبیه کرد. این چرخه به ترتیب شامل تغییرات در مقامات سیاسی، وقوع تغییرات گسترده در قواعد رژیم و در نهایت تغییر در جامعه ی سیاسی است؛ بنابراین، تغییرات وسیع و گسترده در این چرخه، زمینه های بی ثباتی سیاسی را در عراق به وجود آورد.
خلاصه ماشینی:
در ايـن مقاله ، نويسـندگان با بهره گيـري از نظريـه ي بيثباتـي سياسـي ديويـد ايسـتون و نيـز روش جامعه شناسـي تاريخـي (روش تحقيـق ) درصـدد پاسـخ بديـن سـؤال اند که بيثباتي سياسـي فراگيـر جامعه ي عـراق در بـازه ي زماني سـال هاي ٢٠٠٣ (سـقوط صدام حسـين ) تـا ٢٠١٨ (زوال نسـبي داعـش در عـراق ) را چگونـه ميتـوان تحليـل کـرد؟ يافته هـاي مقالـه حاکي از اين مسـئله اسـت که نظام سياسـي عراق را ميتـوان در خلال اين مـدت ، به يـک چرخـه ي سياسـي تشـبيه کـرد.
نکتـه مهـم در ايـن ميـان ايـن اسـت کـه بـه لحـاظ کارآمـدي، همـه حکومت هـا و نظام هاي سياسـي کـه در مقاطع مختلف در اين کشـور قـدرت گرفتند، يا حکومت هايي وابسـته و تحميلي بودند کـه به طـور مسـتقيم يـا غيرمسـتقيم توسـط قدرت هـاي فرامنطقـه اي انتخاب ميشـدند يا بـا کودتا بر مـردم عـراق تسـلط مييافتند؛ اما سـاختار سياسـي حاکم بر عراق در دوران پسـا صـدام داراي حکومت جمهـوري پارلمانـي دموکراتيک و فدرال اسـت که بر اسـاس آن حکومت عـراق از يک حکومت مرکزي و تعـدادي حکومـت اقليمـي تشـکيل شـده اسـت .
صرف نظـر از اين کـه اهـداف واقعـي آمريـکا از حمله به عراق ، ظهور و سـقوط داعش و درنهايت مسـئله اسـتقلال اقليـم کردسـتان در اين کشـور چـه بوده ، بايد بـه تحليلـي خردمندانه و بـه دوراز ذهنيت هاي ارزشـي بـه داوري علمـي در ايـن مـورد پرداخته شـود که چگونـه ميتوان جامعـه ي عـراق را در بازه ي زمانـي سـال هاي ٢٠٠٣ ميـلادي (حملـه نظامـي آمريکا به عراق و سـقوط صدام ) تا پسـاداعش (٢٠١٨ ميـلادي) بر اسـاس نظريـه بيثباتي سياسـي ديويد ايسـتون تحليل کرد؟ روش تحقيـق در ايـن مقالـه ، روش جامعه شناسـي تاريخـي اسـت .