چکیده:
عمده مطالعات باستان شناسان و مستشرقان در حوضه زاینده رود، معطوف به دوران اسلامی بوده است و به وضعیت این ناحیه، که به لحاظ موقعیت خاص جغرافیایی آن، می توانسته است، در دوران کهنتر، نقش حساسی داشته باشد، چندان توجهی نشده است. از این رو، در این نوشتار، نگارنده می کوشد با معرفی و تحلیل آثاری که از محوطه های باستانی حاشیه زاینده رود، واقع در بخش چنار رود شمالی شهرستان چادگان، طی چند فصل بررسی باستان شناسی، جمع آوری شده است و نیز از طریق مطالعه تطبیقی آنها با شواهد مشابه در دیگر مناطق، تصویری کلی از استقرارهای این محدوده، حد فاصل عصر مس و سنگ تا پایان عصر آهن III (حدود 550 ق.م/ 500 ق.م) ارایه نماید.
خلاصه ماشینی:
"علیرغم دشواری تفکیک آثار مراحل قدی،میانه و جدید این دوره،صرفا از طریق مطالعۀ تطبیقی آثار موجود،میتوان با کمی احتیاز تصویری کمرنگ از حضور اجتماعاتی از دورۀ کالکولیتیک میانه،تقریبا معاصر با گودین x در منطقه کنگاور،و شوشان میانه متأخر در دشت شوشان و حضوری قاطع از دورۀ کالکولیتیک جدید،معاصر با شوشان جدید 1 و 2 در دشت شوشان و سیلک III/4 به بعد در فلات مرکزی و بالاخره تل باکون A 8در فارس،را در این محدوده ترسیم نموده که این مدارک عبارتند از: سفال الف-سفالهای ساده و یا با تزیین فشاری از محوطههای 1،2،6،15 مقادیری سفالهای ساده ودستساز قرمز خشن با شاموت گیاهی و مغز دودزده به دست آمد که برخی از آنها با پوشش گلی غلیظ قرمز و برخی قهوهای و تزیین فشاری-که فقط از محوطه شماره 15 جمعآوری شده-بوده،یادآور سفال با تزیین فشاری دالما/گودین x در منطقۀ کنگاور( 73:Fig. 8,9;74/Fig. 20:6,7/88 pp.
این آثار و نیز چمد نمونه اشیای سنگی و ظروف سفالی مشابه نمونههای متعلق به اواخر سیلک III و حصار I گسترۀ ارتباطات دورن و برون منطقهای این بخش را تا حدودی منعکس میکند و با توجه به واقع شدن این بخش،در ییلاق ایل بختیاری(شاخۀ چهارلنگ)-همان طور که گسترۀ باکون A را با قلمرو امروزی قشقاییها منطبق دانستهاندعشاید بتوان با توسل به قومنگاری، چگونگی ارتباط با فرهنگهای دشت شوشان و فارس را-که احتمالا از طریق گذرگاههای کوهستانی زاگرس،صورت میگرفته است-بازسازی کرد،زیرا بعید نیست که همانند چندین دهۀ گذشته،که به دلیل سرما و یخبندان زودرس و طولانی منطقه،بختیاریها ناگزیر از کوچ به منطقۀ گرمسیر(خوزستان)بودند،اقوام کوچنشینی در منطقه وجود داشتهاند که به عنوان ساکنان اصلی منطقه و یا واسطۀ آنان در مسیر کوچ سالانه،با ساکنان و صاحبان فرهنگهای معاصرشان در خوزستان و فارس،ارتباط برقرار میکردهاند و اسباب این تعامل فرهنگی را فراهم مینمودهاند؛تعاملی که ظاهرا در اواخر دوره کالکولیتک جدید،بیشتر شده است."