چکیده:
کانت در زمره فیلسوفانی است که به دلیل موضعگیری ویژهاش در رابطه اخلاق و دین جایگاه ممتازی یافته است. این موضع کانت که اخلاق، مستقل از دین میتواند تکالیف اخلاقی را شناسایی کند و همین اخلاق خودبنیاد لزوماً به دین رهنمون میشود، سبب گردیده است متهم به تناقضگویی شود و حکم به وجود تعارض میان الهیات و اخلاق در فلسفه وی داده شود. نگارنده در نوشتار حاضر ضمن گزارش، شرح و تبیین چگونگی پیوند اخلاق و دین در چارچوب فلسفه استعلایی، کوشیده است نشان دهد که چنانچه موضع کانت در این زمینه در چارچوب نظام فلسفی ویژه وی و با در نظر گرفتن برخی ملاحظههای دیگر تحلیل و ارزیابی شود، رویکرد بهظاهر دوگانۀ کانت در قبال رابطه اخلاق و دین به موضعی واحد و سازگار مبدّل میگردد؛ به بیان دیگر، وی با دادن معنای جدید به دین و قائلشدن به منشأ واحدی برای اخلاق و دین میکوشد دغدغههای دینی، اخلاقی و معرفتشناسی خود را در یک نظام فلسفی جمع کند.
خلاصه ماشینی:
مطابق نظریه وظیفهگرایانه عملنگر باید در هر وضعیتی با نظر به اوصاف آن وضعیت و بدون تمسک به قواعد و احکام کلی ببینیم که چه چیز درست یا نادرست است و چه تکلیفی بر عهده آدمی است؛ مثلا باید گفت: «در این موقعیت باید چنین و چنان بکنم» و احکام کلی مانند «باید همواره وفای به عهد کنیم» فاقد کارآیی و یا بیفایده است؛ به سخن دیگر مطابق این نوع رویکرد در اخلاق، تکالیف اخلاقی جزئی و وابسته به وضعیتاند و احکام و قواعد کلی در بهترین حالت مشتق از احکام جزئی و حاصل استقرا از موارد جزئی هستند؛ ولی بر اساس رویکرد وظیفهگرایانه قاعدهنگر، برای تعیین و تشخیص درست از نادرست در هر وضعیتی و نیز تشخیص تکلیفی که در موارد جزئی متوجه ماست باید به قواعد و اصول متوسل شویم و آنها را مبنای داوری در موارد جزئی قرار دهیم (همو، ص47-49؛ علیا، 1391: صص2 و103) حال پرسش این است که نظام اخلاقی کانت با کدام یک از نظریههای فوق سازگار است؟ قول مشهور آن است که فلسفه اخلاق کانت موافق وظیفهگرایی از نوع قاعدهنگر و مخالف هر نوع غایتگرایی است؛ اما واقعیت آن است که عبارتهای بسیاری را میتوان در آثار دوره نقدی وی بهویژه در بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق، نقد دوم و نیز دین در محدوده عقل تنها یافت که به نوعی مؤید هر دو نظریه هستند.