چکیده:
میزان تاثیر گذاری اندیشه لیبرالیستی در شکلگیری انقلاب مشروطه چکیده ضعف های حکومت قاجاران و کل جامعه ایران و بخصوص،خلاء نظری در حوزه سیاسی زمینه ورود اندیشه های جدید به ایران را فراهم آورد . مفاهیمی چون : قانون ، آزادی ، پارلمان ودر صدر همه لیبرالیسم در چنین بستری وارد ادبیات سیاسیی ایرانیان شد. ایرانیان در برخورد با تمدن غرب و مشاهده ی تفاوتهای شگرف آن به فهمی متمایز از جامعه خود رسیدند که بسیار متفاوت از گذشته بود . این تمایز و تغییر نگرش ها نسبت به ، سیاست و اجتماع به درستی در سفرنامه ها و سیاحت نامه های مسافران فرنگ رفته ، انعکاس یافته است. نکته قابل تامل در نوشته های مذکور ، موضع گیری آنها نسبت به فرهنگ خود و تمدن غرب است . حاصل اولین آشنایی ها ، تجویزهایی بود که آنها برای درمان دردهای جامعه خود صادر کردند ، که یکی از مهم ترین آنها ، انتقال و ترویج لیبرالیسم در ایران بود. نتایج حاصله انکه ماهیت واقعی انقلاب مشروطه به لیبرالیسم بر می گشت که حاصل کوشش جریان روشنفکری بود و ناکامی آن ناشی از ناهمگونی و ناسازگاری با اندیشه های دینی بود که روحانیون آن را رهبری می کردند . پژوهش حاضربر پایه پرسش میزان تاثیرگذاری اندیشه لیبرالیستی در انقلاب مشروطه شکل گرفته واز نوع توصیفی-تحلیلی است که به روش کتابخانه ای سامان یافته است.
خلاصه ماشینی:
از جملـه روشن فکرانی بودند که در این راه گام های مهم و جدی برداشتند که نتیجۀ آن ، انقلاب مشروطیت بود و یکی از اندیشه های موجود در مشروطه ، اندیشۀ لیبرالیستی بود؛ البته نباید فراموش کرد که لیبرالیسم تنها محرک نظری جنبش قانون خواهی در ایران نبوده است ؛ اما بدون تردیـد، نقـش انکارناپـذیری در شکل گیری ارزش های اجتماعی مشترکی بر مشروطه خواهان داشته است .
اندیشه ها و تفکرات جدید در حوزة تمدنی غرب ، هم زمان با تحولات تاریخی درون آن جوامع نشـو و نما کرده بود؛ به این معنا که : الف ) تحولات تاریخی آن منشأ داخلی داشت ؛ یعنـی، پیـدایش اقشـار اجتماعی جدید که خود حاصل برخی تحولات تاریخی که منجر به رشد اقتصاد بورژوایی و اضمحلال تدریجی فئودالیسم شد، از یک سو و دگرگونیهایی که در جهان نگری انسـانی از دوران رنسـانس بـه بعد پدید آمد و مقولات جدیدی را در حوزة اندیشۀ انسانی پرورانید از دیگر سو، همه زائیدة ضـروریات تاریخی جوامع اروپایی بود؛ ب ) پیدایش نگرش های جدید، هر چنـد مراحلـی از رونـد تـاریخی سـنت فکری به شمار میرفت ؛ اما در واقع نوعی بازگشت به خویشتن محسوب مـیشـد و از ایـن رو، افکـار وارداتی که با جهان نگری اروپایی به مفهوم عام آن در تقابل باشد، نبود؛ ج ) هدف اندیشه هـای جدیـد در اروپا، فهم تحولات اجتماعی و تبیین آن گونه نظام های سیاسـی و اقتصـادی بـود کـه زائیـدة ایـن تحولات به شمار میآمد و به عبارتی؛ میان اجزای تشکیل دهندة تمدن غربی، ارتباطی ارگانیک وجود داشت ٥.