چکیده:
از گذشته تاکنون، برخی خارجیها و ایرانیها بر پایة مشاهدات خود درمورد خلقوخو و منش ایرانی سخن گفتهاند. این برآوردها که معمولاً بار منفی داشته، بهتدریج به ماتریس تبیینی تبدیل شده است؛ به این صورت که گفته میشود بسیاری از کردارهای مشاهدهشده در میان ایرانیان ناشی از خلقیات یا فرهنگ ایرانی است. درمورد میزان اعتبار گزارههای مشاهدتی از قبیل «ایرانی دارای فلان خصلت است»، و گزارههای تبیینی مانند اینکه «دلیل فلان وضعیت ایران فلان خصلت ایرانی است»، بحثهایی صورت گرفته است. بهویژه دربارة دقیقنبودن برخی از این تعمیمها و احتمالاً خسارتداشتن پذیرش عام آنها اظهارنظرهایی صورت گرفته است. مقالة حاضر به نقد منطقی-تحلیلی این نوع گزارهها میپردازد. براساس این پژوهش، دشواری این امر که چرا و به چه دلیل ایرانی این اوصاف را دارد، حاکی از این است که مشکل اصلی در اثبات شیوع این اوصاف در میان ایرانیان نیست، بلکه معضل اصلی اثبات نبود آن در میان غیرایرانیها است. در فرضیة مقالة حاضر بیان میشود بیشتر مواردی که به خلقیات ایرانی مشهور است، در حدودی که صحت داشته باشد، بهدلیل مفاد فرهنگ ایرانی نیست، بلکه منظور سطح فرهنگ ایران است. این سطح فرهنگ، چه در گذشته و چه حال و بهرغم تحولات، اختصاصی به ایران نداشته است و در هر زمان بسیاری ملل دیگر با سطح فرهنگی معادل همراه بودهاند و همان عوارض رفتاری را داشتهاند.
In the past and present, among Iranians and foreigners, there were people who, based on their observations, have written about the Iranian temperament. Those judgments, which were mostly negative, gradually constituted an explanatory matric, in a way that, in accounting many bad circumstances in Iran and many of Iranian unpleasant habits and behavioral imperfections, it has been said that they derived from Iranian temperament or Iran’s culture. About how scientific are observational propositions such as “Iranians have this or that quality”, and explanatory propositions such as “this or that quality or behavior is the effect of this or that temperament” there are some critical discussions, especially concerning inexactness of some generalizations as well as some probable dangers of the acceptance of such judgments. This article is to criticize this kind of proposition from an analytical point of view. I will demonstrate that the difficulty of the explication why, means by what cause, Iranian has those qualities, returns to the fact that the main problematic is not to demonstrate their prevalence among Iranians, but their absence or secrecy among non-Iranians. The hypothesis is that most of the cases known as Iranians temperaments, to the extent that they can accept as Iranians temperaments, have not for their cause the content of Iranian culture but its level. And the level of culture is not something special to Iranians, it can be found in many nations, and everywhere it introduces almost the same temperament.
خلاصه ماشینی:
در مواردي نيز که چنين سوري وجود دارد مشخص نيست تا چه حد معناي دقيق آن مدنظر بوده است ؛ براي مثال ، اگر گفته شود «بسياري از ايرانيان »، منافاتي با اقليت يا حتي اقليت کوچک آن ها ندارد؛ زيرا براي نمونه يک درصد ايرانيها يعني حدود يک ميليون نفر را شامل ميشود که البته کثير، زياد يا بسيار است ؛ هرچند به نسبت جمعيت کل اقليتي بسيار اندک است .
فرض ديگر اين است که براي تحديد حدود مفهوم ايران و ايرانيان و وحدت خلق وخوي آن ها، زبان و از طريق آن فرهنگ است که به کمک کتاب ها و آموزه هاي کتبي و شفاهي متکي به آن در ميان جامعه اي منتشر ميشود.
از جمله کليپي کارتوني دربارة خلقيات يا فرهنگ رفتاري ايتالياييها (برندة جايزه از جشنوارة بين المللي فيلم فجر در ايران ) از کارگرداني ايتاليايي که در ابتداي آن نوشته شده : «تقديم به کساني که گمان مي کنند رفتار ايتالياييها مثل ساير اروپاييان است » (بوزتو، ١٩٩٧) اين امر نشان ميدهد ايرانيبودن به عنوان امري ذاتي يا حتي تاريخي، اما تقريبا منحصر نميتواند علت خلق وخو يا رفتارهايي بوده باشد که ملل ديگري هم درجاتي از آن را داشته باشند.
سخن دربارة اين مقوله نيست که همۀ اوصاف منفي که ذيل ژانر خلقيات به ايرانيان منسوب است ، مولود سطح فرهنگ آن ها (در يک دستگاه مختصات دوبعدي، رفاه و آموزش ) باشد، اما به نظر ميرسد سهم مهمي از آن ها چنين باشد؛ براي مثال درمورد رشوه گيري مأموران دولتي به عنوان يکي از اوصاف کشور ايران تأکيدي جدي صورت گرفته است (مراغه اي ، ١٣٨٤: ٦٦).