خلاصه ماشینی:
"-چطور شد شما از دنیای معقول و منطقی ریاضیات به دنیای در هم ریختهء رمان که به روابط نامشروع،قتلها و بلاهتهای آدمی میپردازد،قدم گذاشتید و اکنون هم به نقاشی روی آوردهاید؟ -انسان موجود پیچیدهای است و فعالیت در یک زمینه همیشه نمیتواند بیانگر دغدغههای عمیقش باشد.
-و بعد چه چیز باعث دوری شما از علم شد؟ -ریاضیات و فیزیک جهان کاملی پیش رویم گذاشتند و آرامش روحیای که در این جهان میتوانستم به دستآورم،شبیه داروی مخدری بود که موجب میشد واقعیت را فراموش کنم.
اما عامل دیگری که موجب دست شستنم از دنیای علم شد،اعتقاد عمیقم بر این نکته بود که تکنولوژی دارد رفته رفته انسان را تبدیل به ماشین میکند.
هنگامی که در سال 8391 میلادی در آزمایشگاههای کوری در پاریس کار میکردم متوجه تضاد بسیار زیاد اندیشهام با کارم که مثل ظلمت در برابر نور خیرهکننده و توجیه کردن در برابر تعقل بود شدم و به سوررئالیسم پناه بردم.
-گویا شما دربارهء این موضوعات در مقالهای تحت عنوان انسان و مکانیسم (1591 میلادی)و نیز در سومین و آخرین رمانتان به نام فرشتهء مغاک(سال 1791)به قدر کافی سخن گفتهاید؟ -نحوهء طرح مسائل در رمان با شیوهء پرداختن به آنها در مقاله کاملا فرق میکند.
رمان نیز همچون مقاله عقاید و مفاهیم را بیان میکند اما آن بخش را که ریشه در عاطفه و نفرت دارد یعنی ریشه در تمام چیزهایی که در قلمرو جان (Spirit) نمیگنجند بلکه در قسمت دیگر یعنی همان فضای گنگ،درهم و برهم و گیجکننده که روحش (Soul) مینامند قرار دارد.
-آیا پراکنده کاریهای شما در آینده منجر به این خواهد شد که ادبیات را به خاطر موسیقی کنار بگذارید؟ -هرگز."