چکیده:
کانون روایت یکی از نظریّههای ادبی است که در ادبیّات داستانی بسیار مورد توجّه است و در تحلیل توانمندیها و شگردهایی که داستانپرداز برای شکل دادن به حکایتهای خویش از آنها بهره گرفته، اهمیّت فراوان دارد، تا جایی که هرگونه ایجاد تغییر در کانون روایت، سبب ایجاد تمایز و تغییر در جربان اصلی داستان و حتی موضوع آن میگردد. ژراژ ژنت یکی از برجستهترین نظریّهپردازان در این حوزه محسوب میشود. او توانست با جداسازی دو مقولۀ وجه (حالت) و لحن (آوا) گام مؤثری در پیشرفت کانون روایت بردارد. بر این اساس، آنچه که در این جستار مورد نظر خواهد بود، بررسی کانون روایت در داستان شیخ صنعان عطّار، با توجّه به رویکرد ژنت و تأکید بر دو مقولۀ وجه و لحن است. سنجش نظریّۀ کانون روایت ژنت در داستان شیخ صنعان - که از مهمترین داستانهای فرعی منطقالطّیر است- خواننده را با توانمندی بالای عطّار در داستانسرایی و استفادۀ بجا از سطوح گفتاری، زوایای دید متعدّد و کانونهای زمانی و مکانی روایی متنوّع و نیز، غنای متون روایی کهن فارسی آشنا میسازد.
خلاصه ماشینی:
عطار بارها خود را در نقش دانای کل (محدود و نامحدود) قرار داده و به بازگفت مسائل مربوط به شخصیتهای داستان به ویژه شیخ صنعان و دخترک ترسا پرداخته است؛ از جمله هنگامی که ماجرای دلداگی و مفتون شدن شیخ بر دخترک ترسا را شرح میدهد: شـیـخ ایـمـان داد و تـرسـایـی گزید عشق بــر جـان و دل او چـیـره شـد گفت چون دین رفت چه جای دل است چون مـریـدانـش چــنـان دیدند زار سر به سر در کــار او حـیران شدنـد پـنـد دادنـدش بـسـی، سـودش نبود عاقبت بفروخت و رسـوایـی خــریــد تا ز دل بـیـزار و از جـان ســیـر شــد عشق تـرسـازاده کـار مـشـکـل اسـت جمله دانـسـتـنـد کـافـتـاده است کـار سـرنگون گشـتـند و سرگـردان شدند بـودنی چـون بـود بـهـبــودش نـبـود (عطار نیشابوری، 1379: 60) در بخش دیگری از داستان، عطار ماجرای درنگرفتن نصحیت مریدان در شیخ صنعان را با استفاده از این روایت به زیبایی بیان میکند: چـون سـخـن در وی نـیـامـد کارگر موجزن شـد پــردۀ دلشان ز خـــون ترک روز آخـر چـون با زرین سـپــر روز دیگر کاین جـهـان پـــر غــرور شـیـخ خلوتساز کـوی یــار شـــد مـعـتـکـف بنشست بـر خاک رهش تن زدنــد آخــر بــدان تــیــمـار در تـا چـه آیـد از پـس پـــرده بــــرون هندوی شـب را بـه تـیـغ افکنـد ســر یـافـت از سـرچـشـمـۀ خورشیـد نور بـــا ســگــان کوی او در کـار شـــد همچو مـویـی شـد ز روی چون مهش (همان: 62) دیدگاه همسان (روبهرو) در این دیدگاه، آگاهی راوی و شخصیتها با هم برابر است.