چکیده:
شجرههای ممنوعه در گلستان سعدی
جکدده
در گلستان سعدی داستانهایی هست که همگی به شجره ممنوعة باغ
بهشت میمانند. وجود چنین داستانها در کتابی که در زمره برجستهترین
نمونههای نثر فارسی به شمار است. برای بسیاری پرسشانگیز بوده
است. تداوم تاریخی همراه با گسترة فراگیر این قبیل آثار ادبی به
پژوهشگر ادبی میدهد که آنها را نمودهای گوناگون یک شاخة
بخصوص از ادبیات فارسی در نظر آورد؛ شاخهای که میتوان آن راء
ادبیات گلخنی نام نهاد. قصد من در اینجا تنها گشودن راهی برای یافتن
پاسخهایی پذیرفتنی به سه سوّال در این باره است:
۱. چرا در فرهنگ ما نسبت به ادبیات گلخنی از دیرباز با رواداری و تسامح
برخورد کردهاند و تا آغاز جنبش تجددطلبی کسی متعرض آن نشده است؟
۲ چرا هیچ نکوشیدهاند گلستان سعدی و دیگر کتابهایی را که از دیرباز
تا آغاز جنبش تجددطلبی به عنوان متون درسی در اختیار نوآموزان
میگذاشتهاند از ادبیات گلخنی بپالایند؟
3. چرا فرهنگ ما با آن همه آسانگیری و رواداری که نسبت به ادبیات گلخنی از خود نشان داده است، وجود چنان چیزی را در هیچ نوع از ادبیات جدید و نووارد برنمیتابد؟
خلاصه ماشینی:
وجود چنین داستانها در کتابی که در زمرهء برجستهترین نمونههای نثر فارسی به شمار است، برای بسیاری پرسشانگیز بوده است؛ به ویژه از آن رو که گلستان قرنها و قرنها کتاب درسی نوآموزان فارسی زبان بوده است، اما تنها در گلستان نیست که این گونه آثار یافت میشود؛ در غزلیات سعدی هم نمونههایی از همین دست به چشم میخورد؛ مثل غزل لعبت خندان2 (سعدی، 1385: 557).
چرا فرهنگ ما با آن همه آسانگیری و رواداری که نسبت به ادبیات گلخنی از خود نشان داده است، وجود چنان چیزی را در هیچ نوع از ادبیات جدید و نووارد برنمیتابد، خواه آن نوع جدید رمان باشد، خواه داستان کوتاه، خواه نمایشنامه، شعر یا هر چه؛ تا جایی که فرهنگ ما برای پالودن هر نوع ادبی نووارد از هر نشانهء گلخنی، دست به ایجاد ساز و کارهای عریض و طویل رسمی و به غایت سختگیر زده است؟ اکنون ببینیم چه پاسخهایی برای هر یک از این سه سؤال میتوان به دست آورد: 2.
چهارمین دلیل که برای رواداری و تسامحی که فرهنگ جامعهء ما نسبت به ادبیات گلخنی اصیل خود بروز میدهد، به رابطهء میان اسطوره و آگاهی مربوط میشود.
4. ادبیات گلخنی در انواع آثار ادبی جدید شاید گزافه نباشد اگر بگوییم که فرهنگ ما با آنچه در انواع و آثار ادبی جدید (اعم از رمان و داستان کوتاه و نمایشنامه و جز آن) کمترین شباهت به ادبیات گلخنی داشته باشد، سختگیرانه و گاه خصمانه برخورد میکند و این با رفتار روادارانه و تسامحآمیزی که همین فرهنگ نسبت به نشانههای گلخنی در ادبیات اصیل فارسی از خود نشان میدهد، به کلی متفاوت بلکه متناقض است.