چکیده:
طنز با بیان کنایه آمیز، گاه امکانات تازه ای برای انتقال مفاهیم فراهم میکند. حماسه های مضحک ، از اشکال خلاقانه طنز و حاصل تلفیق گفتمان های طنز و حماسه اند. هنرمند منتقدی که جنگ را در هجوم و غارت مغول و تیموری، به بدترین شکل تجربه کرده است و در عین حال از بیان صریح انتقادات نیز امتناع می ورزد، به منظور تقبیح ماهیت نبرد، قالبی حماسی برمی گزیند که در آن شخصیت های غیرانسانی ، حوادثی مضحک می آفرینند. از مهم ترین حماسه های مضحک منظوم پیش از مشروطه عبارتاند از: موش و گربه، مزعفر و بغرا و صوف و کمخا. این آثار، از لحاظ به کارگیری سازوکارهای حماسی، غنی تر از حماسه های مضحک پس از مشروطه اند؛ بنابراین تقابل دو گفتمان در آن ها، وضوح بیشتری دارد و از جهت ویژگیهای اصلی نوع ادبی حماسه مضحک، از اصالت برخوردارند که با بررسی آن ها میتوان به اصلیترین شگردهای تلفیق دو گفتمان راه برد. زیربنای شکل گیری هر طنزی، عنصر ناسازگاری ست و بهترین روش شناخت کیفیت آثار طنز ، تحلیل شگردهای ناسازگاری در آن هاست. در این جستار، با روشی توصیفی - تحلیلی ، مهم ترین عناصر طنزساز برآمده از ناسازگاری گفتمانی و معنایی بررسی شده است . ناسازگاری گفتمانی ، در سه محور : سازوکارهای حماسی، تاثیرپذیری از شاهنامه، قهرمان و ضد قهرمان، واکاوی شده است . طنزپردازان بدین طریق، به گونه ای نمادین، اوضاع جامعه را توصیف کرده و نقایص آن را یادآور می شوند . با ذکر نام شخصیت ها و برخی حوادث شاهنامه، فضای سوررئال حاکم بر آثار، تعدیل شده، بر هدفمندی این آثار تاکید می گردد. در بخش معنایی، با بهرهگیری از شگردهای بزرگنمایی و کوچکگردانی ، حقیقت ، درک چندجانبه مییابد و با استمداد از آن، به نقد قدرت حاکمه و ارزشهای اجتماعی پرداخته می شود.
خلاصه ماشینی:
این شیوه در طنزپردازی ، به اثر، ظرافت می دهد و گوینده را از یک طنزپرداز ساده، به منتقدی جدی مبدل میکند؛ برای مثال، در موش و گربه ، موش های فریب خورده برای عرض شکایت از گربه ای که به ظاهر توبـه کـرده و در مسـجد بـه مـوش هـا حمله ور شده بود، به نزد شاه موشان رفته و چنین گفتند: سالی یکدانه می گرفـت از مـا حــال حرصــش شــده فراوانــا این زمان پـنج پـنج مـی گیـرد چــون شــده تائــب و مســلمانا (همان : ١٠) که شاعر، به صورت پوشیده ، به این نکته اشاره میکند که تشرع ، ابـزاری شـده اسـت بـرای ارضای امیال حیوانی و نفسانی عده ای سودجو که با توجه به قراین تاریخی، شخصیت مـد نظـر عبید، «امیرمبارزالدین محمد» است که حافظ - شاعر هم عصر عبید - نیز بـا وجـود ایـن کـه در دیوان خود مستقیما نامی از وی نمی آورد، اغلب با اشاراتی چون «محتسـب » و «شـاه غـازی »، تشرع وی را به سخره می گیرد: «محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد/ قصۀ ماسـت کـه در هر سر بازار بماند» (حافظ ، ١٣٨٦: ٢٣٩).
در مزعفر و بغرا نیز، بسحاق در ابیات پایانی ، به اصلی ترین نیاز مردم اشاره می کند و به طور پوشیده ، به متولیان جامعه ، اذعان می دارد که گرسنگی ، فرهنگ و اعتقاد نمی شناسد: چه رستم ، چه بیژن ، چه ایـن و چـه آن دواننـــــد سرگشـــــته از بهـــــر نـــــان ز جــوع ار کسـی چشـمش افتـد بگـو بــــه نــــانی کنــــد شــــاهنامه گــــرو (ابو اسحاق حلاج شیرازی ، ١٣٣٢: ١٢٠) نتیجه بررسی شگردهای طنزپردازی در حماسه های مضحک پیش از مشروطه ، در دو محور ناسازگاری گفتمانی و معنایی انجام گرفته است .