چکیده:
در این مقاله، ابتدا میکوشم توصیفِ مختصری از مسئلۀ کانونیِ فلسفۀ مدرن؛ یعنی نسبت سوژه-اُبژه و راهحلهای ممکن برای آن ارائه دهم. سپس میکوشم با رهیافتِ مقایسهای به توضیحِ نقاطِ مشترکِ راهحلِ دو فیلسوفِ معاصر، یعنی دیویدسن و هابرماس، به این مسئله بپردازم. این راهحل که بر ایدۀ اینترسوبژکتیویته تکیه دارد در این حکم خلاصه میشود که رابطۀ سوژه و اُبژه در بستری اینترسوبژکتیو قوام مییابد. نکتۀ مورد تأکیدِ این مقاله این است که هرچند این دو فیلسوف از چارچوبهای فلسفیِ متفاوتی تغذیه میکنند، ولی عملاً از جهتِ نحوۀ مواجهه اشان با این مسئله همگراییهای زیادی دارند. بدین منظور، هدف این است که وجوهِ مشترکِ کارِ ایشان در چند بُعد تحلیل و بررسی میشوند: چرخش زبانی؛ ایدۀ مثلثبندی در برابر جهان های سهگانه؛ «مفاهمه/ارتباط» به منزلۀ بنیادِ زبان؛ «عقلانیت مشترکِ» سوژههای زبانی معرفتی: اصل همدلی در برابر ادّعاهای اعتبار؛ و درنهایت ظرفیتِ «گفتگوی بیناشخصی» برای برقراریِ ارتباط بین اندیشهها یا چارچوبهای فکریِ متفاوت.
خلاصه ماشینی:
مشخصات اين پارادايم فلسفي را که مورد هجمۀ انتقادي فلاسفۀ معتقد به چرخش زباني است ميتوانيم ايـن گونـه برشـماريم (٣٠-٢٨ :٢٠٠٥ ,Finlayson) : (١) سـوبژکتيويتۀ دکارتي ٨: چيزي موسوم به «سوژة شناسا» («نفس »، «خود»، «اگو» و ماننـد آن ) وجـود دارد که واجد يک «ذهن آينه وار» است که همان قلمرو ذهني دروني ايده ها و ادراکـات مي باشد؛ (٢) دوگانه گرايي متافيزيکي ٩: به طور کلي دو جوهر بالذات متفاوت وجود دارند که مشخصات ممتازشان آنها را به يکديگر تقليل ناپذير ميسازد؛ يعني جـوهر متفکـر يـا ذهن مند و جوهر مادي؛ (٣) مبنـاگراي١٠: کـل دسـتگاه معرفتـي را مـيتـوانيم بـه روي مجموعه اي از داده هاي حسي يا تجربه هاي مشاهده اي پايه ، يا مجموعه اي از ادراکهاي يقيني و مانند آن مبتني سازيم ؛ و (٤) معرفت شناسي «علمي بنيادين »، يـک «دپارتمـان فکري» جديد، يا يک «صناعت جديد» است که «قادرست ويژگيهاي «صوري» (يـا...
هابرماس نيز در دوره اي مهم از تفکر فلسفياش کوشيد «فلسفۀ اجتمـاعي» خـود را با دستاوردهاي اين چرخش زباني همتراز سازد و از راهبرد کليدي ايـن چـرخش (يعنـي تقدم بخشي به پرسشهاي ناظر به اينکه ما از کلمات و تعابيرمان چه معنـايي مـراد مـي- کنيم ) استفاده کند تا به پرسش کليدي چيستي «نظـم اجتمـاعي»١٣ در نظريـۀ جامعـه - شناسي پاسخ دهد ( : ٢٠٠٥ ,Finlayson ;٣٠٦-٢١٥ ;١٨٢-١٠٥ :١٩٩٨,Habermas ٧٢-٣١ :٢٠٠٢ ,Owen ;٦١-١).
بدين ترتيب (١٢٨ :٢٠٠١ ,Davidson)، موقعيت پايۀ مندرج در اين ايده دست کم دو موجـود زنده را در بر دارد که همزمان با يکديگر و با محـيط و جهـان مشترکشـان بـرهمکنش دارند؛ در نتيجه ، اين موقعيت را مي توانيم فراوردة برهمکنشي سه گانه بدانيم : هر سـوژه همزمان با جهان و سوژه يا کنشگر ديگر بـرهمکنش دارد، و هـر يـک يـاد مـي گيـرد عکس العمل هاي ديگري را با تغييرات يا اشياء حاضر در جهاني همبسته سازد کـه خـود وي نيز به آن عکس العمل نشان مي دهد.
Truth, Language and History: Philosophical Essays, with Introduction by Marcia Cavell, Oxford: Clarendon Press.