چکیده:
فرض عالمی بنام «هورقلیا» بین عالم مادی و عالم مثال و مبتنی ساختن عقاید دینی بر آن توسط شیخ احمد احسایی رهبر فرقه شیخیه، موجب ابهام در کیفیت حیات امام عصر(عج) شده است. اعتقاد به حیات هورقلیایی امام مستلزم غیبتی فراتر از غیبت مصطلح در فرهنگ شیعی است که در بر دارنده محذوراتی از قبیل مرگ عنصری امام و خالی شدن زمین از حجت، عدم حضور آن حضرت در این جهان و اختلال در ارتباط عمومی امام و امت و از سویی منتفی شدن فلسفه نیابت بطور مطلق است که همه بر خلاف عقل، روایات و اجماع مسلمانان می باشد و در این مقاله با روش تحلیلی و توصیفی به نقد این ایده و پیامدهای آن پرداخته و ضمن تشکیک در عالم مزبور، حیات این جهانی آخرین حجت الهی را اجتناب ناپذیر معرفی می کند.
خلاصه ماشینی:
حیات هورقلیایی و راز ناممکن بودن ارتباط شیعیان با امام عصر# شیخ احمد احسایی ضمن اعتقاد به «جسم هورقلیایی برای انسان»، امام× را زنده و جسم شریف امام× و محل زندگی آن حضرت را نیز هورقلیایی میداند و میگوید: هورقلیا ملک آخر است که دارای دو شهر جابرسا (که در مغرب قرار دارد) و جابلقا (که در مشرق واقع است) میباشد.
در این رابطه فرضهایی متفرع بر این نظریه مطرح است؛ ازجمله اینکه، در فرض مذکور خود شیخ احمد بایستی از جسم هورقلیائی برخوردار باشد که توانایی ارتباط با امام× را در عالمی با آن وصف داشته یا چونان امام در تشرف به این عالم دنیایی، قابلیت تبدیل شدن به جسم متناسب با عالم مورد تشرف در هنگام ارتباط با حضرت را داشته باشد، که البته نه چنین ادعایی از شیخیه ملاحظه شده و نه این ابهام، حتی با فرض ادعای غیرعنصری بودن و یا تغییر و تبدل جسمانی شیخ، برطرف میشود؛ چون در آن صورت شیخ نیز قابل دسترسی نبوده و به ناچار برای او هم اعتقاد بر نایبی با اوصاف شیخ لازم خواهد بود که او همان قابلیتهای مذکور را در ارتباط با شیخ داشته باشد و بدین ترتیب این محذور منتقل میشود به کیفیت ارتباط با آن نائب که آیا او در جهان هورقلیاست یا نه؛ اگر نیست چگونه به امام× دسترسی دارد و اگر هست چگونه میتوان به او دسترسی پیدا کرد و اگر او نیز نائبی دارد باز پرسشهای اخیر عود میکنند و هکذا تا بینهایت که به تسلسل محال میانجامد.