چکیده:
این پژوهش در بررسی و نقد دیدگاه شفیعی کدکنی دربارة عرفان و زبان آن به نگارش درآمدهاست. در این دیدگاه، عرفان نگاه هنری به دین و زبان آن، زبان شعر و مطابق تقسیمبندی آ.آر ریچاردز، ناقد ادبی، زبانی عاطفی و فاقد صدق و کذب منطقی در مقابل زبان ارجاعی، و قابل صدق وکذب در علوم تجربی تلقی شدهاست. طبق بررسی انجامشده در این پژوهش که با تحلیل محتوای ابیات مثنوی و شیوة بیان مولانا در بیان عناصر اصلی عرفان اسلامی صورت گرفته، تصوف جز در چهارچوب مقولة معرفتشناسی تبیینپذیر نیست. در دیدگاه مولانا، تصوف نگاه و ماهیت معرفتی دارد که معیار در آن، برخلاف نگاه هنری، حقیقت است نه زیبایی، و زبان گزارههای آن معرفتی و بعضا معرفتی ــ عاطفی می باشد و نیز ملاک صدق درآنها، برخلاف دیدگاه مذکور، نه درونی و از سنخ «صدق هنری»، بلکه بیرونی و منطقی است. بهعلاوه، تصوف برخلاف هنر که به علت منش ارتباطی، وابسته به زبان است، به زبان وابسته نیست. ازاینرو، عارف سرانجام، خاموشی را ترجیح میدهد.
خلاصه ماشینی:
در دیدگاه مولانا، تصوف نگـاه و ماهیت معرفتـی دارد کـه معیـار در آن ، بـرخلاف نگـاه هنـری ، حقیقـت اسـت نـه زیبـایی، و زبـان گزاره های آن معرفتی و بعضا معرفتی ــ عاطفی می باشـد و نیـز مـلاک صـدق درآن هـا، بـرخلاف دیدگاه مذکور، نه درونی و از سنخ «صدق هنری »، بلکه بیرونی و منطقی است .
اگرچـه بخشـی از جذابیت این آثار به حکایت ها و زیبایی ادبی آن ها مربوط میشود، اما تـازگی و حـلاوت اندیشه ها، مهم ترین عامل جذب مخاطبان است و همین نکته است که مخاطب آگـاه را بـا این پرسش مواجه میکند که گزاره های تعالیم عرفـانی کـه در اصـطلاح صـوفیه ، معـارف خوانده میشود تا چه اندازه از نظر معرفتی معتبر و بیانگرحقیقت هستند!
آیا منظـور عارفـان کـه سخنان خود را معارف میخوانند، درگزاره های هستیشناختی، صـدق منطقـی و مطابقـت آن ها با واقعیت جهان و در گزاره های دین شناختی، مطابقت با شریعت و خواست خداونـد درچهارچوب دین است ؟ بخش دوم این پرسش جنبـۀ اسـلام شناسـی دارد وبـه دیـن داران مربوط میشود، اما بخش اول گسترة وسیع تری دارد و بـه حـوزة معرفـت شناسـی و فلسـفۀ شناخت از حیث عرفان عام و نه خاص اسلامی آن ارتباط دارد.