چکیده:
تخریب محیطزیست به دلیل پیامدهای ناگواری که برای بشر به همراه داشته است، تبدیل به یکی از بزرگترین چالشهای دنیای معاصر شده است و برای بقای کل نظام طبیعت از جمله انسان هیچ موضوعی مهمتر از حل این مسئله نیست. این بحران نخست در غرب آغاز شد و پس از آن با ورود تجدد به شرق در سطحی جهانی مطرح شد. از نظر نصر علت این امر تقدسزدایی تدریجی از طبیعت است. اندیشمندان برای حل بحران محیطزیست راهکارهایی ارائه دادهاند که اغلب برگرفته از مهندسی محیطزیست است. وی بی آنکه منکر ارزشمندی این راهحلها باشد شیوه علمی را به تنهایی حلال مشکلات نمیداند، زیرا بر این باور است که خود علوم تجربی در برابر این بحران مسئول است. وی رویکردی مابعد الطبیعی را بر میگزیند و او معتقداست که تنها با احیای معرفت قدسی طبیعت میتوان از این مشکلات رهایی یافت. هر چند بعضی از متفکران مسلمان، طبیعیات سنتی را در دوران معاصر خالی از فایده میدانند ولیکن سنتگرایان بر این باورند که سنت اسلامی واجد منابعی غنی برای تبیین فلسفه علوم است. پژوهش حاضر با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی به گرداوری اطلاعات کتابخانهای پرداخته و این دیدگاه را مورد تحلیل قرار داده است. هدف این پژوهش نقد و بررسی ابعاد فلسفی بحران میباشد. نتایج تحقیق نشان میدهد: با این احیاگری هم اصول اخلاقی درخصوص طبیعت تحکیم میشود و هم نیاز انسان متجدد به ایجاد ارتباط معنوی با طبیعت برآورده میشود. براین اساس این نظریه میتواند به عنوان یک راهحل دارای ارزش وجایگاه ممتاز باشد.
خلاصه ماشینی:
احياء واقعيت قدسي طبيعت راه حل بحران زيست محيطي (نقد و بررسي ديدگاه فلسفي سيدحسين نصر) * فرشاد توحيدنيا دانشجوي دکتري کلام گرايش فلسفه دين ، دانشگاه آزاد اسلامي واحد اصفهان (خوراسگان )، اصفهان ، ايران عليرضاجلالي ** استاديار دانشگاه پيام نور، اصفهان (نويسنده مسئول ) سيدحسين واعظي دانشيار گروه الهيات دانشگاه آزاد اسلامي، واحد اصفهان (خوراسگان )، اصفهان ، ايران چکيده تخريب محيط زيست به دليل پيامدهاي ناگواري که براي بشر به همراه داشته است ، تبديل به يکي از بزرگترين چالش هاي دنياي معاصـر شـده است و براي بقاي کل نظام طبيعت از جمله انسـان هيچ موضـوعي مهم تر از حل اين مسئله نيست .
نصر با طرح بازگرداندن معنويت به طبيعت و نگاه به انسان به عنوان جزئي از طبيعت در جهت نجات حيات طبيعي انسان به معارضه با مدرنيسمي برخاسـته است که بر پايه مکاتب انسان مدارانه افراطي بنا شده برآمده است وهمچنين او بر اين باور است که اين بحران ، ريشه در ابعاد معنوي، فلسفي و ديني دارد و فقط دين و فلسفه هاي مبتني بر آن ، به مثابه خزانه هاي امر قدسـي و وسـايط دست يابي به آن ، ميتوانند کيفيت قدسي طبيعت را احيا کنند (نصـر، ١٣٧٧: ٩٣).
راه رهايي ازفلسـفه طبيعت سـنتي غرب و نيز آموزه هاي مسيحيت در خصوص اهميت معنوي طبيعت ميتواند در احياي فلسفه طبيعت مثمر ثمر باشد (دين پرست :١٣٨٣، ٢) سوم : در عصر جديد خاستگاه انسان از آسمان به زمين انتقال يافت و توجه از آخرت به دنيا معطوف شد و از مبدأ الهي خود به طور کامل استقلال يافت .