چکیده:
روایتشناسی رویکردی نوین در مطالعه ادبیات داستانی است و در پی یافتن دستور زبان داستان، کشف زبان روایت و نظام حاکم بر روایتها است. روایتشناسانی چون ژرار ژنت، پراپ، گریماس، برمون، تودورف و ...با ارائه نظریههایی در این عرصه تلاش کردهاند تا به الگویی منسجم و مؤثر برسند که به کمک آن بتوان ساختار روایتها را شناسایی کرد. امیرحسن چهلتن از نویسندگان معاصر ماست که در دهۀ اخیر آثار او موردتوجه مخاطبین بسیاری قرارگرفته است، مسأله اصلی این پژوهش، آن بوده است تا با رویکرد به مقوله تکنیکهای روایتشناسی بر اساس نظریات نظریهپردازان روایتشناسی ژنت و بارت و به یاری مفاهیم و اصطلاحات این نگرهها، رمانهای «مهرگیاه» از این نویسنده معاصر را مورد تحلیل و بررسی قرار دهد و ساختار روایی آن را با تکیه بر این نظریه دریابد. در این تحقیق که بر اساس شیوۀ تحلیل قیاسی انجام یافت، روشن شد که زمان در مقام جزئی از روایت و بهعنوان یک ابزار ادبی مؤثر، موردتوجه نویسنده قرار دارد؛ بهطوریکه به کمک آن و بر اساس تغییراتی که در نظم خطی آن ایجاد میکند پیرنگ دلخواه خود را میسازد. نویسنده با در نظر داشتن قوانینی مانند اصل معناداری و علیت کنشها، در ترتیب نقل وقایع و کنشهای داستان دست به گزینش و انتخاب میزند و به این صورت زمانمندی خاص داستانش را ایجاد میکند
خلاصه ماشینی:
اميرحسن چهل تن از نويسندگان معاصر ماست که در دهۀ اخير آثار او موردتوجه مخاطبين بسياري قرارگرفته است ، مسأله اصلي اين پژوهش ، آن بوده است تا با رويکرد به مقوله تکنيک هاي روايت شناسي بر اساس نظريات نظريه پردازان روايت شناسي ژنت و بارت و به ياري مفاهيم و اصطلاحات اين نگره ها، رمان هاي «مهرگياه » از اين نويسنده معاصر را مورد تحليل و بررسي قرار دهد و ساختار روايي آن را با تکيه بر اين نظريه دريابد.
) جدول شماره ٢- پيرنگ داستان بر اساس نمودار گوستاو فريتاگ ٣-٣- زاويۀ ديد و راوي در داستان مهرگياه نويسندة مهرگياه بر اساس ويژگيهاي روايي رمان ، از شگردهاي مختلف روايت در داستان هاي جريان سيال ذهن بهره برده است ، به اين صورت که ديدگاه داناي کل معطوف به ذهن شخصيت را به عنوان شيوة اصلي زاويۀ روايت خود برگزيده و در خلال آن از حديث نفس و تک گويي دروني غير مستقيم نيز استفاده ميکند.
خواننده در مهرگياه با حجم وسيعي از تداعيهاي آزاد، ابهام و عدم انسجام روبه رو ميشود که نويسنده آن را با تغيير زاويۀ ديد و بيان کردن محتويات ذهن شخصيت هاي اصلي ايجاد کرده است ؛ چهل تن در اغلب موارد با استفاده از شيوة بياني خود به توصيف محتويات ذهن شمس الضحي و رفعت ميپردازد و زاويۀ ديد داناي کل محدود را که بر اساس خاطرات ، ذهنيات و حافظه شخصيت ها شکل ميگيرد، به کار ميبندد (راوي درون داستاني): «بهار بعد وقتي با مادرش بازوبه بازوي هم در باغ تابستاني توريد قدم ميزدند، با او روبرو شد.