چکیده:
این پژوهش با هدف مطالعه بررسی عوامل موثر بر مشارکت سیاسی زنان شاغل دانشگاه آزاد
اسلامی واحد آزدشهر طراحی گردیده که تعداد 64 نفر(برابر با کل جامعه آماری) به روش کل شماری
پرسش نامه مربوطه راتکمیل کردند. برای سنجش متغیر وابسته از پرسشنامه استاندارد شده مشارکت
سیاسی و برای سنجش سایر متغیرها از پرسش نامه محقق ساخته با اعتبار یابی ( 93 درصد) استفاده
شده است و از تکنیک های آماری کای اسکوئر، آزمون T، ضریب همبستگی اسپیرمن و آنوا بهره گرفته
شده است. تحلیل توصیفی داده ها نشان داد که 62,2 درصد پاسخگویان دارای مشارکت در سطح بالا و
24,1 درصد پاسخگویان دارای مشارکت در سطح متوسط و 13,7 درصد پاسخگویان دارای مشارکت در
سطح پایین بوده اند. نتایج تحلیل همبستگی بین متغیرهای وابسته و مستقل نشان داد که بین میزان
تحصیلات، سن، انگیزه زنان شاغل، تشکل های سیاسی و مشارکت سیاسی زنان رابطه معنی داری وجود
دارد، اما بین وضعیت تاهل و مشارکت سیاسی زنان هیچ رابطه ی معنی داری مشاهده نشده است. در
بررسی مدل رگرسیونی عوامل موثر بر افزایش مشارکت سیاسی زنان نشان داد که این عوامل می توانند
68 درصد متغیر وابسته را تبیین نمایند و در نتایج تحلیل مسیر، پس از محاسبه اثرات علی کل، نشان
داده است که متغیر انگیزه زنان شاغل بالاترین سهم را در تبیین به عهده داشته است و بعد از آن به
ترتیب متغیرهای تحصیلات، تشکل های سیاسی و سن در مراتب بعدی این تحلیل قرار گرفت و
متغیری که کمترین سهم را در تاثیر داشت وضعیت تاهل زنان شاغل بود.
خلاصه ماشینی:
زنان هرجامعه ، نیروی محوری و بنیادی محسوب می شوند که اشتغال و فعالیت آنان دوشادوش مردان به عنوان بخشی از جمعیت فعال جامعه ، تأثیرفراوانی در رشد، توسعه و سازندگی جامعه دارد؛ ولی هنگامی که حضور زنان درفرآیند مشارکت سیاسی به گونه ای است که همانند رأی دهندگان سربه راه، تنها در روز رأی گیری پای صندوقها حضور پیدا می کنند (حافظیان،١٣٨١) این امر، سبب ایجاد یک بحران یا آسیب اجتماعی در جامعه می گردد.
بر اساس نتایج بدست آمده از تحقیقات انجام گرفته در کشورهای خاورمیانه ، حضور زنان در عرصۀ سیاسی و نیز مشارکت سیاسی آنان نسبت به مردان پایین بوده است که دلایل آن، بسیار و شاید مهم ترین آنها مردسالارانه بودن ساختار سیاسی کشورهای خاورمیانه و همچنین محدودیت های عرفی و شرعی می باشد که مانع از حضور پررنگ و چشمگیر زنان در عرصه های گوناگون می شود و مهم تر از همه طرز نگرش جامعه نسبت به حضور و فعالیت زنان در عرصه های مختلف ، میزان مشارکت زنان را تحت تاثیر قرار می دهد (پیشگاهی فرد و زهدی گهرپور، ١٣٨٩: ٤٤-٢٥).
همچنین بین گسترش فرصت های تحرک اجتماعی فردی و مشارکت سیاسی در کوتاه مدت رابطه معکوس وجود دارد و چنانچه افرادی بتوانند با استفاده از بالا بردن سطح تحصیلات، انتقال به شغل پرمنزلت تر یا کسب درآمد بیشتر به اهداف موردنظر خود که همان بهبود وضعیت اقتصادی و اجتماعی خود است ، دست یابند، معمولا از مشارکت در سیاست و فعالیت اجتماعی صرفنظر می نمایند (راش، ١٣٨٨: ٧٥-٧٤).