چکیده:
هویت احساس بودن، شدن و عنایت ذاتی آدمی به حقیقت وجودی خویش به منزله انسان است و تعیین کننده روح جمعی است که نمادی از تاریخ انسانی است و کوشش برای کشف، یا احیای هویت؛ یعنی تلاش برای یافتن آنچه در فطرت انسانی مندرج است، در مفهومی خاص مورد توجه جدی اندیشمند بزرگ ایرانی حافظ شیرازی قرار گرفته است. او با توجه به جایگاه معرفتی و اندیشهای والایش و با عنایت به درکی که از زمانه بحرانی جامعه ایرانی بدست آورده، نگرشی را در باب ایجاد هویت جمعی ارایه میدهد که بر بنیان حقجویی، سعادتطلبی، اعتدالگرایی، فطرت، خرد و اندیشه حکیمانه و عشق وعرفان استوار است و برای تحقق آن به روشننگری، عشق، سلوک عارفانه، اصلاحطلبی و انقلابی رفتار کردن و در یک کلام بازگشت به خویشتن حقیقی خویش و به طور کلی تحقق «سیاست رندی» یا «سیاست برتر» که در نگاه او جامع همه است رو میآورد. بر این اساس به ارایه هویتی جمعی از انسان میپردازد که برنگرش معنوی دین اسلام(قرآن و سنت پیامبر اسلام (ص) و خاندان او) و فرهنگ ایرانی و عرفان راستین، ابتناء یافته است.
خلاصه ماشینی:
خواجـه شـیراز در گسـتره فرهنگ و تمدن اسلامی به این بعد اصیل ازلی اعتقاد دارد و آرزوی رسیدن به آن را دارد: حجاب ٢ چهرهی جان میشود غبـار تـنم خوشــادمی کــه از آن چهــره پــرده بــرفکنم (حافظ ، ١٣٧٩: ١/٣٤٣، ١٣٧٢: ١٥/٣٣٧) و البته در این بیت خواجه ، ارتباط هویت های جعلی باتن (غبار تن ) و ارتبـاط هویـت اصـیل باروح (چهره ی جان)، نکته ای است درخور تامل در بیت دیگر حافظ ، نیز رنگ تعلـق مـیتوانـد نماد هویت هـای غیر اصیل و عاری از حقیقت باشد و آزادی از آن لازمه دستیابی به هویت اصیل و حقیقی: غـلام همـت آنــم کـه زیــر چـرخ کبــود ز هـــر چـــه رنـــگ تعلـــق پذیردآزادســــت (حافظ ، ١٣٨٦: ٤٢٣) پس هویت اصیل دراین میان هویتی است که آدمی خود را از «رنگ تعلق » بـه غیرآزادکنـد (باقری، ١٣٦٨: ١٠) و رنگ فطری خویشتن خویش را بپذیرد تا بتواند در سایه ی آن بـه سـوی 2 سعادت راستین گام نهد و در پرتوی این آزادی است که میتوان از پای تـا بـه سـر نـور خـدا و صبغه الهی شد: از پـای تــا ســرت همـه نــور خــدا شــود در راه ذوالجــلال چــو بیپــا و ســر شــوی (حافظ ، ١٣٧٩: ٧/٤٨٧) در نتیجه ، نفی غیریت ها با فطرت کمالگرایانه آدمی یا فطرت مخموره غیر محجوبـه ...