چکیده:
اخلاق و تربیت اخلاقی همواره موردتوجه اندیشمندان و علمای مختلف در سراسر جهان بوده است. ازاینرو، پژوهش حاضر باهدف استخراج آرای تربیت و تبیین وجوه اشتراک و افتراق دو متفکر بزرگ اسلامی ابو حامد غزالی و مهدی نراقی درزمینهٔ مبانی تربیت اخلاقی بهمنظور بهرهگیری در دینیسازی تعلیم و تربیت است. تحقیق این پژوهش تحلیل تطبیقی و بهصورت اسنادی است. جمله یافتههای تحقیق این است که هر دوعالم دینی بر اساس آموزههای دینی در پی عرضه نظام دینی تربیت هستند و دیدگاههای آنان در زمینههای مختلف ازجمله مسائل مربوط به تعلیم و تربیت کاملا برآموزههای دینی مبتنی است. وجوه اشتراک خاصی در مبانی تربیت اخلاقی از منظر غزالی و نراقی وجود دارد که؛ مرکب بودن انسان؛
پاک بودن سرشت انسان؛ تدریج؛ تغییرپذیری اخلاق؛ تاثیر شرایط از مهمترین و اساسیترین مبانی تربیت اخلاقی از منظر هردو دانشمند است. در مبانی و پیشفرضهای تربیت اخلاقی بین این دو اندیشمند تفاوت مبنایی شاخصی وجود دارد. اشعری مسلک بودن غزالی منجر به ارائه تفکر و بینش متفاوت در مباحث تربیت اخلاقی وی گردیده است. عدم تمسک به روایات اهل علیهم السّلام رویکرد جبری داشتن در امور از این جمله است. در مبانی تربیت اخلاقی غزالی، روح تصوف حاکم است و گاهی جنبه عقلی و فلسفی دارد اما نراقی در مبنای تربیت اخلاقی جنبه عرفان و عملی اخلاق را رعایت نموده است.
خلاصه ماشینی:
»(نراقی، همان، ص54) نراقی خود نظریه تفصیلی را میپذیرد و معتقد است بسیاری از صفات قابلتغییر است، اما برخی دیگر نظیر اخلاق مرتبط با قوه عاقله همچون تیزهوشی، حافظه خوب، خوشفکری و… غیر اکتسابی و غیرقابل تغییرند و ازآنجاکه وجود و فقدان یا شدت و ضعف این دست از صفات ارادی انسان نیست متعلق تکلیف قرار نمیگیرد.
بر اساس آنچه بیان شد بهطورکلی میتوان گفت؛ قلمرو تربیت اخلاقی در مبنا در هر دو نظریه غزالی و ملأ مهدی نراقی محدود به جهان مادی نمیشود و در اینکه نگاه هردو اندیشمند به جهان هستی و مبانی انسانشناسی، خداشناسی و هستیشناسی نگاه یکسانی است شکی نیست و این خود نشان از اشتراک در بنیاد فکری و پارادایم آنها دارد.
در مبانی تربیت اخلاقی غزالی و ملأ مهدی نراقی با اذعان به پاک بودن سرشت انسان هردو معتقدند انسان فطرتاً از ذات پاکی برخوردار است و تمایل به رشد اخلاقی ریشه در فطرت و ذات آدمی دارد و این کشش درونی در صورتی میتواند از حالت قوه به فعلیت درآید که عوامل محیطی و شرایط بیرونی زمینه مناسبی را برای شکوفایی وی فراهم آورد و این امر باید بهصورت تدریجی و به ترتیب رشد اتفاق بیفتد؛ بنابراین ازآنجاییکه شناخت فطریات انسان، بهیقین در تربیت اخلاقی او لازم است تا بتوان اصول و اهداف و بهتبع آن روشهای تربیتی متناسب با آن اتخاذ کرد.
از دیگر وجوه اشتراک در مبانی این دو اندیشمند تأثیر شرایط و عوامل محیطی در تربیت اخلاقی است.