چکیده:
ساختار اجتماعی ایران در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی (قرن سیزدهم هجری) به ترتیبی بود که سببساز انقلاب مشروطه شد. از سویی مشروطه را میتوان ماحصل ارتباط ایرانیان با اروپا دانست که با ریشههای فرهنگی و اجتماعی ایران سازگاری چندانی نداشت. این مقاله با روش کتابخانهای درصدد است تا با تحلیلی از وضعیت اجتماعی ایران در قرن نوزده و بیست میلادی، علل وقوع انقلاب مشروطه در ایران را بررسی کند و مشخصههای اجتماعی خاصی که منجر به انقلاب، ظهور رضا شاه و سقوط مشروطه شد را برجسته سازد.
خلاصه ماشینی:
نتيجه طبيعي عملکرد ساختار موردنظر -که هميشه يکي از اساسيترين خصوصيات سياسي و اجتماعي جامعه ايران در طول تاريخ محسوب ميشده - تمرکز قدرت در دست حکومت بوده که باعث ميشده که قدرت همواره به صورت مطلق توسط عاليترين مرجع به کار رفته و مردم -که براي اين قدرت به نوعي قائل به جنبههاي قداستي بودند- در مقابل آن چارهاي جز اطاعت مطلق نداشته باشند.
هر چند در جامعه ايران نيز از اواخر قرن نوزدهم به دليل تضارب انديشههاي متفکران ايراني با انديشههاي متفکران اروپايي، از اعتبار و مهابت اين نظريه به ميزان بسياري کاسته شد ولي به هر روي، زمامداران و پادشاهان کشور حتي تا پايان دوران حکومت پهلوي از تبليغ و ترويج اين نگرش فرازميني و قداستي از مقام حکومت و پادشاه، دست برنداشتند و به انحاء مختلف بر آن مُهر تأکيد زدند: «شاه شبيه جانشين خداست و بر طبق مشيت خدا شاه شده و بندهاي را نشايد که سر از کمند اطاعت او پيچد» (حائري، 1367: 325).
اينکه تاريخ دوران حکومت خاندان قاجار در کشور ايران مملو است از شرح وابستگي آنها به قدرتهاي استعماري و واگذاري انواع و اقسام امتيازات، از دست دادن بخشهاي وسيعي از خاک ايران، استبداد و خودکامگي، ريختوپاشهاي آنچناني و غيره، جاي هيچ بحث و ترديدي ندارد اما اين را نيز بايد مدنظر داشت که آنها مولود و معلول شرايط خاص سياسي و اجتماعي آن روز ايران بودهاند.