خلاصه ماشینی:
"متخصص حفر چاه به عمویم گفت وضع آب در آینده بهتر میشود و به تگزاس برگشت.
شد یک باغ انار بیست هکتاری وسط بر بیابان در عجیبترین برهوتی که تا آن موقع کسی دیده بود مسخرگی از این زیباتر نمیشد،و عمویم شیفتهء آن بود.
عمویم گفت:«فعلا وضع اینطور است تا شروع کنیم به فروش محصول انار و پولمان برگردد.
این یک پیروزی بزرگ برای عمویم بود.
آن سال عمویم سه انار کوچک برداشت کرد.
به همین دلیل عمویم به شیکاگو تلفن کرد و داگوستینو- سلفخر-به او گفت هیچ کس این انارها را نمیخرد.
من بیست هکتار از آن زمین را درخت انار کاشتهام و ممنون میشوم اگر اجازه دهید که به آنها رسیدگی کنم.
» آقای گریفیت گفت:«به درختها رسیدگی کنید که چه بشود؟» عمویم خواست توضیح بدهد اما نتوانست.
سه سال بعد من و عمویم با ماشین به آن زمین سری زدیم،و پیاده به طرف انارستان رفتیم."