چکیده:
۱۱۴
تحقیق حاضر درصدد بررسی حکومت پهلوی در چهارچوب اندیشه سلطانی است.
اندیشه حکومتهای سلطانی را ابتدا ماکس وبر مطرح کرد و بعدها خوان لینز آن را شرح و
بسط داد. وی در خلال بحث نظری خود از حکومت پهلوی به عنوان نمونه یک رژیم سلطانی
نام برد. این مقاله اکنون درصدد آن است که در چهارچوب این نظریه» حکومت پهلوی اول
و دوم را مورد بررسی قرار دهد. این نظریه در زمینه مطلقهشدن و سقوط حکومت پهلوی
میتواند راهگشا باشد و علل بسیاری از عملکردها و رفتارهای دو شاه پهلوی را شرح دهد.
خلاصه ماشینی:
حکومت هايي که وارد فرآيند مدرنيته شده بودند اما پس از کنار زدن سنت ، دچار يک انحطاط ، و در عين حال تکامل ناقص شده بودند و با بهره گيري از مواهب مدرنيته ، قدرت خود را بسيار گسترده تر کرده بودند؛ پايه هاي سنتي را حذف و اقتدار شخصي و سلطه مطلقه را جايگزين آن کرده بودند و ديگر هيچ عنصر محدودکننده اي براي اين حکومت ها وجود نداشت (لينز، ١٣٩٣: ١٨-١٦).
حتي معتقد است خواب هايي که مي بيند بعد از مدتي محقق مي شود، اما شاه نمي تواند خواب هايش را بگويد، چون خواب هاي شخصي نيست بلکه درباره مسائل داخلي ايران بوده و اسرار دولتي تلقي مي شود (فال چي ؛ ١٣٥٨: ١١-٩) شخص محوري را مي توان در دو موضوع ديگر نيز مشاهده کرد: يکي تغيير اسامي شهرها به اسم شاهان است ؛ مانند تغيير نام اروميه به رضائيه و بندر انزلي به بندر پهلوي (لينز،١٣٩٣: ٣٩) و ديگري عنوان رسمي سفيران ايران در خارج از کشور است .
اين نوع نگاه به نيروهاي نظامي در حکومت هاي سلطاني به وضوح وجود دارد و علت آن فقدان پايگاه مشروعيت است که حاکم را وادار مي کند براي حفظ قدرت خود نياز به يک نيروي نظامي شخصي داشته باشد ولي اين به تنهايي کافي نيست ، چون نيروي نظامي متحد نيز خطر کودتا عليه حاکم را افزايش مي دهد.