خلاصه ماشینی:
"رسول اسلامی ننگ بر سنگ با چشم شوق کودک معصوم رقصیدن لطیف عروسک را در عمق آینه به تماشا نشسته بود نفرین و ننگ بر آن سنگ که آئینه را شکست.
27/6/69 علیرضا برارش اشک از حنجرهات رها میشوم، به دیده میآیم.
-بر بامت ستارهای- در شب همیشهء دستانت میچکم و تو ناگهان ستاره میشوی در شب همیشهء چشمانم محمد علی شاکری یکتا گریز رنگی کمان کوچکی از آسمان فتاد."