خلاصه ماشینی:
"پس این گونه کلمات را چگونه ترجمه میکنید؟ -مثلا به جای کور میگوییم کسی که آزادی استفاده از چشم را ندارد.
شعر شهر سوخته این شهر-شهر سوخته-مثل همیشه نیست مثل همیشه با من و تو مهرپیشه نیست کو روستای عشق؟که در این دیار زرد مضمون چشم پنجرهها باغ و بیشه نیست باید شکست ای دل من بیش از این مپای جایی که سهم آینهها غیر تیشه نیست بگذار تا سرشک معطر کند مرا وقتی بهار رفت و گلابی به شیشه نیست ای آفتاب خاطرهها بیشتر بتاب نای سفر به سوی تو در پای ریشه نیست بیریا دستهای تو بیانتها بود درد آیینهها را دوا بود ای بهاریترین سمت این شهر خانهات قبلهء لالهها بود بود سقاترین دیدگانت هر کجا حرفی از کربلا بود معنی عشق تنها تو بودی هر چه غیر از تو تنها صدا بود جای بر بوریای دلم داشت مهرت ای مهر من بیریا بود علیرضا فولادی رنگین کمان رنج برای پدرم و رنجهایش با ماهیان برهنهء تقدیر از تنگههای تیرهء بخت برآمدی، که کودکان زلال درد اینچنین در کسوف کهربایی چشمانت زاده شدند، و رنگین کمان رنج فریاد هفت رنگ خویش را در مشرق بیستارهء عمرت آویخت، تا ترانهء تباه تحلیل از آینهء ویران دستانت برخیزد، و تندیس تناور تنت این گونه پرشتاب در گذار بادهای ناگزیر وهن فرو ریزد."