خلاصه ماشینی:
"با شاعران فارس شهر خالی است ز عشاق،مگر کز طرفی مردی از خویش برون آید و کاری بکند صورت پذیری ماده،تظاهرات ذات فعل به قوهء معنای عشق،و مجموعا صیرورت ضمیر مفعول،در روند عینی شدگی خلاقیت،بدعت و نهاد( To Posit )،سرشت نوعی شعر،و سرنوشت عام شاعر متعلق به شهود است.
این وهله،نوبت به شعر بلاد فارس و شاعران آن حوالی رسیده است،که در یک چشمانداز کلی،به مضامین و نظرگاههای مشترکی در شعر آن دیار میرسیم.
لذا هنگامی که خشونت طبیعی مثلا کردستان بر روند پولادین و خشن زبان بومی، آنچنان تأثیری میگذارد که تنها از طریق جراحی اطانین و بررسی اصوات صحبت آن قوم میتوان به تصاویر کوهستانی،زندگی و ستیز دشوارشان با قهر طبیعت پی برد.
یا با نظردوزی به نرمش لهجه اهل کرمان،میشود در حیطهء پدیدهشناسی زبان،خصایص صبور جغرافیایی و آرامش پرحوصلهء کویری آن را دریافت،لاجرم از طریق مزون زبان شعر یک اقلیم ویژه هم میتوان به تمام عناصر حاکم بر روان فرهنگی آن حدود پی برد."