چکیده:
امروزه برخی رماننویسان صرفا به نقل داستان در رمان خود اکتفا نمیکنند، بلکه در خلال روایت داستان از خواننده، راوی و شخصیتهای داستان درباره نحوه نگارش اثر خود سوال میکنند. این شیوه که در رمانهای سه گانه فرانسوی به نامهای اورتانس زیبا(1985)، ربودن اورتانس (1987) و تبعید اورتانس (1990)[1] نوشته ژاک روبو[2] بکار رفته است، قاعده اولیپنی " نظریه در داستان" را تداعی میکند. این قاعده شامل گنجاندن نظریات گروه اولیپو[3] در روایت است. این شیوه بیان نظریه در خلال داستان در رمان رضا براهنی با نام آزاده خانم و نویسندهاش (1997) نیز دیده می شود. از آنجا که پیشتر براهنی به خاطر کاربرد این سبک و سایر سبک های نوشتاری اش در زمره نویسندگان پسا مدرن قرار داشت با مشاهده مشخصههای اولیپینی چنین استنباط می شود که براهنی با خلق این "ابررمان" بیشتر به ادبیات اولیپو متمایل است.
خلاصه ماشینی:
اين شيوه که در رمان هاي سه گانه فرانسوي به نام هاي اورتانس زيبا(١٩٨٥)، ربودن اورتانس (١٩٨٧) و تبعيد اورتانس (١٩٩٠)٤ نوشته ژاک روبو٥ بکار رفته است ، قاعده اوليپني " نظريه در داستان " را تداعي مي کند.
ژنت اصطلاح "مرزشکني " را اين گونه تعريف مي کند: "هرگونه دخالت راوي يا مخاطب روايت برون داستاني در جهان داستان (ياشخصيت داستاني در دنياي فراداستاني و غيره )يا بالعکس " )٢٤٤ : ١٩٧٢ ,Genette) اتفاقاتي که در خلال اين مرزشکني براي شخصيت ها و حتي نويسندگان رمان ها مي افتد بسيار حائز اهميت است .
براي مطالعه تطبيقي کاربرد اين شيوه در ادبيات فارسي و فرانسه ، رمان براهني با نام آزاده خانم و نويسنده اش (چاپ دوم ) و رمان فرانسوي سه گانه اورتانس زيبا، ربودن اورتانس و تبعيد اورتانس نوشته ژاک روبو را بررسي خواهيم کرد.
در مورد رمان هاي سه گانه روبو مي بينيم که نويسنده از همان ابتداي رمان اورتانس زيبا، خود را صادقانه معرفي مي کند: " من ژاک روبو فردي هستم که قلم در دست گرفته است " )٨ :١٩٨٥ ,Roubaud( از اين رو اين واقعيت را به خواننده منتقل مي کند که شخصيت ها خيالي هستند و روبو نويسنده داستان ، شخصيت فراداستاني دارد.
اين بازي هاي فرامتني که در رمان براهني مي بينيم نشان دهنده اين حقيقت است نـقـد زبـان ادبـيات خـارجـي دوره پـانزدهـم ، شـمـاره ٢١، ، پــايـيز و زمســتان ٢٠٥١٣٩٧ و The comparative study on the creation of "hyper novel" at .