چکیده:
در اسلام و مسیحیت، مفاهیم و اصطلاحات کتاب مقدسی و الهیاتی مشابهی وجود دارد که انطباق معنایی آنها نیازمند بررسی است. اصطلاح لوگوس در مسیحیت و تعبیر کلمه در قرآن، از جمله اصطلاحاتیاند که با توجه به پیشینه فلسفی و کاربرد الهیاتی لوگوس، در ابتدا به نظر میرسد معنای مشترکی ندارند؛ در حالیکه با رجوع به متون اولیه هر دو دین میتوان نشان داد قرابت معنایی دارند؛ هرچند ممکن است دقیقا بر هم منطبق نباشند. این بررسی تطبیقی به ما کمک خواهد کرد به فهم بیشتری از متون مقدس هر دو دین دست پیدا کنیم. هم در قرآن و هم در عهد جدید، ارتباط وثیقی بین «الکلمه» و «روحالقدس» یا «الروح» وجود دارد. «روحالقدس» رابطهای دوسویه بین عالم امر الهی و عالم خلق برقرار میکند. کلیه مقدرات خلقت، در عالم امر الهی مدوّن میشوند که همگی در قالب «الکلمه» هستند و «الروح» قادر است که از یک حوزه کیهانی گذر کند و در حوزه کیهانی دیگر بهواسطه کارگزاران (فرشتگان و سایر وسایط) عمل نماید.
There are similar Biblical and theological concepts and terms in Islam and Christianity, whose semantic coincidence needs an in-depth analysis. Logos in Christianity and the Word in the Quran are among these terms that considering the philosophical background and theological application of Logos, appear to have no common meaning, while the original texts of both religions reveal a semantic relationship, although they may not be exactly the same. This comparative study provides a deeper understanding of the sacred texts of both religions. Both in the Quran and in the New Testament, there is a tangible relationship between the Word and the "Holy Spirit" or the "Sprirt". The Holy Spirit establishes an interconnected relationship between the world of Divine Command and the world of creation. All the destinies of creation are documented in the Divine world, all of which are in the form of the Word, and the "Sprirt" is able to pass through a cosmic domain and act in the other cosmic dominion through the heavenly brokers (angels and other means).
خلاصه ماشینی:
کلمه در قرآن به لحاظ آمار و تنوع کاربرد باید گفت: شاید برخلاف تصور اولیه، قرآن بیش از عهدین بر نقش کلمه تأکید میکند و کلمه به هر سه معنایی که فیلون اسکندرانی یاد میکند، یعنی خلقت، حفاظت و نبوت (حکمت)، در این کتاب استفاده میشود (ولفسون، 1962، ص266)؛ اگرچه معانی دیگری را نیز فرا میگیرد: «إذا قضی أمرا فإنما یقول له کن فیکون» (بقره: 117) کلمه در نقش خلقت؛ «فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه إنه هو التواب الرحیم» (بقره: 37) کلمه در نقش حفظ و نجات؛ «یا مریم إن الله یبشرک بکلمة منه اسمه المسیح عیسی ابنمریم» (آلعمران: 45) کلمه در نقش نبوت.
اما از سوی دیگر، شواهدی به نفع این فرضیه وجود دارد: اولا پیشتر نیز بیان شد که ما در اینجا دربارة ماهیت کلمه بحث میکنیم، نه صرف عنوان آن؛ و خطاب «کن» نیز که همراه با فعل «قال» آمده است، مانند سفر پیدایش که فعل «گفت» استفاده میشود، ماهیت «کلمه» دارد؛ ثانیا اینکه مسیح( در انجیل یوحنا با عنوان «کلمه» خوانده شده، ناظر به همان خطابها در سفر پیدایش است؛ پس ماهیت «کن» در قرآن با ماهیت مدلول «کلمه» در مسیحیت یکی است؛ ثالثا در قرآن در یک جا کلمه به معنای مسیح در وجه معرفه به ضمیر اضافه، استفاده شده است: «کلمته ألقاها إلی مریم و روح منه»؛ در اینجا «کلمته» معرفه است؛ رابعا در سه نوبت در دنبالۀ آیات مرتبط با کلمه بودن عیسی( آیات خلقت توسط «کن» ذکر شده است که تکرار آن نمیتواند خالی از ارتباط با ماهیت وجودی عیسی( باشد؛ خامسا در قرآن صفاتی به عیسی( نسبت داده شده است که معمولا در اسلام منحصرا برای خدای خالق و عالم کاربرد دارد؛ مانند خلق کردن و علم غیب: «أخلق لکم من الطین کهیة الطیر فأنفخ فیه فیکون طیرا بإذن الله...