چکیده:
فرآیند درمان اجباری معتادان به عنوان وظیفۀ غیر ـ اعمّ از نهادهای حمایتی و دیگران ـ ریشه در واکاوی چگونگی تسلط انسان بر نفس، مستفاد از اصل تسلیط دارد. پژوهش حاضر با روش توصیفی ـ تحلیلی، ارزیابی میکند که با توجّه به رابطۀ امانی انسان بر نفس خویش، امتناع معتاد از درمان اجباری بلااثر بوده؛ لذا در مقام تبیین وظیفۀ غیر از معتاد، از جهت اقدام به درمان اجباری، مشروعیت مددرسانی مستفاد از اطلاق آیات، روایات و استدلال عقل بر مشهود بودن تأثیرگذاری و تأثیرپذیری تمامی افراد جامعه و تلّقی فرد معتاد به عنوان عضوی از پیکرۀ اجتماع، قابل استناد است. بناء عقلا بر اهتمام به امور غیر در زمان بروز خطر، و صدق احسان و نیکوکاری مستند به قاعدۀ احسان، مشروعیت این اجبار را تأیید میکند. با تبیین تصرفات مجاز انسان، میتوان گفت که ادلهی مفید مشروعیت الزام معتاد به درمان اجباری با محدود نمودن موضوع قاعدۀ تسلیط بر آن حکومت مییابد.
The process of compulsory treatment of addicts as the duty of others - whether from supportive institutions or others - is based on the principle of diligence in deciding how to dominate human beings. This article, written in a descriptive-analytic method, analyzes that, given the fiduciary relationship of man to his own self, the refusal of an addict to be treated is ineffective; Therefore, in order to explain the duty of the person other than the addict, for the purpose of compulsory treatment, the legitimacy of the aid, according to the use of the verses, hadiths, and reasoning on the clarity of the influence and suggestibility of all the people of society and the belief of the addicted person as a member of Community can be cited. The Wise Method affirms the endeavor to help others in the time of danger and the necessity of being well-mannered in accordance with the rule of ihsan (beneficence), the legitimacy of this compulsion. Based on the clarification of permissible human permits, it can be said that the reasons that justify the legitimacy of forcing addicts to compulsory treatment are to be prioritized by limiting the subject of the rule of the “Taslit” to it.
خلاصه ماشینی:
پژوهش حاضر با روش توصیفی ـ تحلیلی ، ارزیابی می کند که با توجه به رابطۀ امانی انسان بر نفس خویش ، امتناع معتاد از درمان اجباری بلااثر بوده ؛ لذا در مقام تبیین وظیفۀ غیر از معتاد، از جهت اقدام به درمان اجباری ، مشروعیت مددرسانی مستفاد از اطلاق آیات ، روایات و استدلال عقل بر مشهود بودن تأثیرگذاری و تأثیرپذیری تمامی افراد جامعه و تلقی فرد معتاد به عنوان عضوی از پیکرٔە اجتماع ، قابل استناد است .
امتناع معتاد و جلوگیری او از اجرای درمان از جمله مسائل قابل تصور در طی فرآیند درمان اجباری است که بررسی مفهوم ماهوی مالکیت انسان بر اعضای خود را می طلبد؛ زیرا با توجه به سستی اراده ی معتادین به مواد مخدر و عدم هرگونه اقدام مثبت به منظور درمان و بهبودی از سوی ایشان ، نهادهای حمایتی و درمانی تنها راهکار باقیمانده ای است که می تواند به یاری خانواده های ایشان برود و مبادرت به درمان این بیماران نماید.
دلیل دوم : آیۀ شریفۀ «إن الله اشتری من المؤمنین أنفسهم وأموالهم بأن لهم الجنة ؛ در حقیقت خدا از مؤمنان جان و مالشان را به [بهای ] اینکه بهشت برای آنان باشد خریده است » [١، توبه : ١١١]؛ از دیگر استدلال های مفید سلطه انسان بر نفس خود به شمار می رود، با این توجیه که لازمۀ فروش ، سلطه بر نقل است و در فرض انتفای سلطنت انسان بر نفس خویش ، چگونه خرید و فروش جسم و نفس بین انسان و خداوند محقق می گردد؟ بر استدلال به آیۀ شریفه چنین اشکال مطرح گردیده که با توجه به اینکه خداوند از ملکیت علی الاطلاق برخوردار است ، تصور اینکه مالک ، مایملک خود را از دیگری خریداری کند امری دور از ذهن است .