چکیده:
به استناد تعالیم آیین مزدیسنا و آموزههای اهورامزدا، مقام پادشاهی در ایران باستان دارای دو جنبه دینیاری و شهریاری یا حکمت و حکومت بوده که هر دو جنبه با نیروی الهی (فرّ ایزدی) به پادشاه واگذار شده است. در حکمت اشراقی نیز نورالانوار که روشنکننده عوالم است، همان خورنه در اوستا است که در فارسی امروز به آن فرّ میگویند. بموجب «فرّ» که موهبتی ایزدی و الهی است، فرد برخوردار، شایسته مقام پادشاهی میشود و پادشاهان فاضل و عادل در صورت عدول از دادگری از این موهبت محروم خواهند شد و فرّ از آنان جدا میشود. دیدگاه نجم رازی در مرصادالعباد نیز درباره مقام شهریاران و پادشاهان و وظایف ایشان به اندیشههای ایران باستان و آموزههای مزدایی و حکمت خسروانی بسیار نزدیک است. او پادشاه را خلیفه خداوند در زمین میخواند و با تشبیه شاه به هما، بر شمول عنایت الهی بر این جایگاه و مقام صحه میگذارد؛ چنانکه میتوان گفت آنچه در حکمت خسروانی و حکمت اشراق فرّ کیانی نام دارد، در مرصادالعباد تحت عنوان قوت ربانی و تایید آسمانی مطرح شده است. بر همین اساس رازی برای شهریاران ویژگیهایی را برمیشمارد که قابل تطبیق و مقایسه با آیین شهریاری در ادیان و آموزههای باستانی و حکمت خسروانی است. این پژوهش بر آنست تا با مبنا قراردادن مولفههای آیین شهریاری در حکمتهای باستانی، بویژه حکمت خسروانی، ویژگیهای پادشاهی در مرصادالعباد را برشمرده و به تبیین وجوه اشتراک و افتراق اندیشههای نجم رازی با مبانی حکمت خسروانی در زمینه آیین شهریاری بپردازد. نتیجة این پژوهش نشان میدهد که رازی با توجه به جایگاه تفسیر عرفانی خود و نیز توجه به معنای اشراقی و باطنی حکمت خسروانی، پادشاهی را مترادف با ولایت الهی و آموزة فلسفی «حکیم حاکم» شمرده است و بعبارت دیگر، سالک واصلی که در مرحلة فیالخلق بالحق بسر میبرد. چنین فردی «شاه خاصی» است که بدلیل همین شایستگی مقام «شاه عام» یا حکمرانی بر مردم پیدا کرده است.
خلاصه ماشینی:
او پادشاه را خلیفه خداوند در زمین میخواند و با تشبیه شاه به هما، بر شمول عنایت الهی بر این جایگاه و مقام صحه میگذارد؛ چنانکه میتوان گفت آنچه در حکمت خسروانی و حکمت اشراق فر کیانی نام دارد، در مرصادالعباد تحت عنوان قوت ربانی و تأیید آسمانی مطرح شده است.
مبنا و معیار شهریاری در حکمت ایران باستان، داشتن فر ایزدی است، رازی نیز در مرصادالعباد و البته اثر دیگرش، مرموزات اسدی، پادشاه و شهریار را شخصی برجسته و ممتاز معرفی میکند که بدلیل این ویژگیها خلیفه خداوند بر روی زمین است و بدلیل مورد عنایت قرار گرفتن، همچون هما موجب سعادت و خوشبختی است.
مقام پادشاه در دوران اسلامی نیز که در قالب مفهوم ظلالله تصویر شده، همان فره ایزدی است که در اندیشههای حکمی ایران باستان، بویژه حکمت خسروانی بدان پرداخته شده است، چرا که «پس از شکست ایران به دست سپاهیان اسلام، حاکمیت مؤثر و عمل اندیشه شاهی از میان رفت.
همچنین سیر انتقالی فره ایزدی از ایران باستان به ایران اسلامی، از مؤلفههای شکلگیری شاه آرمانی در دوره اسلامی محسوب میشود که به بیان رضاییراد (1379: 273) بازشناخت تمایز و تفاوت میان «شاه آرمانی» و «شاه غیرآرمانی» در بررسی و مقایسه مفهوم فره ایزدی و ظلالله از اهمیت ویژهیی برخوردار است، چرا که «شاهی آرمانی بر حسن کارکرد نظم کیهانی بر روی زمین ناظر است و در صورت اجرای درست نظم در جامعه، سرزمین به آرمانشهر تبدیل میشود» (مجتبایی، 1352: 121) و این مقام (شاه آرمانی) در جایگاه مظهر و مظهر صفات لطف و قهر خداوندی، از بنیادیترین مبانی و مفاهیم اندیشه سیاسی ایرانشهری است، زیرا به استناد اوستا، شاهی آرمانی دارای وجهه دینی بوده است (اوستا، 1371: 298).