چکیده:
گودمن نخستین کسی بود که به معمایش درباره استقرا پاسخ داد، هرچند پاسخی نسبیگرایانه که زمینهای شد برای پروژه برساختگرایی وجودشناختیاش. واقعگرایانی که دغدغه حفظ معرفت استقرایی را داشتند اما کوشیدند با نقد راه حل او و ارائه راه حلهای بدیل اعتبار قاعده استقرا و نتیجتا معرفت استقرایی را بازیابی کنند. در اینجا من سه واکنش جکسون، الدر و گادفریاسمیت را به معما و راهحل گودمن بررسی میکنم. این ارزیابی با محوریت ایده انواع طبیعی انجام میشود، ذیل این پرسش که آیا این ایده (با فهمیواقعگرایانه) میتواند راهی برای حل معمای گودمن به روی ما باز کند یا خیر؟ واکنش جکسون را به پشتوانه نقدهای الدر و گادفریاسمیت به نقد میکشم. پس از آن به سراغ راهحل الدر میروم و نشان خواهمداد پیشنهاد او حاوی نوعی مصادرهبهمطلوب است. سپس راهحل گادفریاسمیت را بررسی خواهمکرد، که در واقع نوعی بازسازی از راه حل جکسون است، با این تفاوت که بهجای مفهوم پردازی فلسفی، به قواعد روششناسی آماری توسل جستهاست. به عقیده من این پیشنهاد از یک سو پیشنهاد خوبی برای حل معمای گودمن است، و از سوی دیگر قویا نیز بر فرض انواع طبیعی تکیه دارد. اما در عین حال نمیتواند راهحل خود گودمن را از حیّز انتافع ساقط کند؛ راهحلی که از قضا به لحاظ متافیزیکی نیز سبکتر است.
Goodman was the first one who answered his own riddle of induction, although a relativist answer which opened a way for his constructivist ontological project. Realists, concerned with inductive knowledge, however, attempted to retrieve this kind of knowledge by attacking his answer and providing alternative answers to the riddle. Here I examine three reactions, by F. Jackson, C. Elder and P. Godfrey-Smith. This examination proceeds concentrating on the idea of natural kinds; whether this idea can open a (realist) way to deal with Goodman’s riddle? Jackson’s suggestion is examined borrowing Elder’s and Godfrey-Smith’s critics. Then I will go to Elder’s suggestion showing that it involves begging the question. Then Godfrey-Smith’s suggestion, which is indeed a reconstruction of Jackson’s idea that appealed to rules of statistical methodology instead of a philosophical conceptualization, is examined. This suggestion seems to me a prpoer idea to deal with Goodman’s riddle, on the on hand, and deeply relies on the idea of natural kinds, on the other. However, it is cannot disable Goodman’s own suggestion, which is also weaker metaphysically.
خلاصه ماشینی:
مسـاله دوم ، یـا معمای همپل ، به ماهیت شاهد مربوط می شود؛ ناظر بـه اینکـه نمونـه مثبـت یـک فرضـیۀ استقرایی چگونه چیزی است ؟ اما با فرض اینکه هر دو مشکل بالا حـل شـود؛ یعنـی هـم تعمیم از نمونه های قبلی به بعدی مجاز باشد و هم شواهد خوب از شواهد بد تمیـز یابنـد، هنوز یک مساله باقی است ؛ اگر چند فرضیه داشته باشیم که همگی به یک اندازه از شـواهد موجود تایید می گیرند کدام فرضیه را باید مبنای تعمیم استقرایی قـرار دهـیم ؟ ( Goodman ٨١ :١٩٨٣[١٩٥٥]) به عنوان مثال ، زمردهای سبز مشاهده شده تا قبـل از زمـان معلـوم t بـه همان اندازه که فرضیه «همه زمردها سبز اند» را تایید می کنند، فرضیه «همه زمردها سابی اند» را نیز تایید می کنند، اگر سابی را محمولی بدانیم که به اشیایی حمل می شود که یـا تـا قبـل از t، که زمانی فرضی در آینده است ، دیده شده و سبز بوده اند یا بعد از t دیـده مـی شـوند و آبی اند.
(٧٤ :ibid) چـرا انتظـام در سـبز بـودن پیش بینی مواردِ بیشتر را تایید می کند ولی انتظام در سابی بودن فاقد چنـین قـابلیتی اسـت ؟ هرچند یک چیز نزد او روشن است : از آنجا که تفاوت دو فرضیه در محمول آنهـا ، یعنـی سبز و سابی خلاصه می شود، و میان این دو هم هـیچ گونـه تفـاوت نحـوی نیسـت ، بایـد نتیجه گرفت دست ما از دادن ملاکی نحوی برای تمیز احکام قانون وار از احکـام تصـادفی خالی است .