چکیده:
هدف پژوهش حاضر بازخوانی دیدگاه میرزای قمی در "ارشادنامه" و ارائه مستنداتی پیرامون عدم پذیرش سلطنت مشروعه توسط ایشان بود. روش پژوهش توصیفی-تحلیلی بوده و به دنبال پاسخ به این سوال بود که آیا میتوان از ارشادنامهی میرزای قمی به نظریهی مشروعیت سلطنت رسید؟ در این راستا، دلایل کسانی که معتقدند میرزای قمی سلطنت مشروعه را پذیرفته است، مطرح شده و در نهایت با بررسی اجمالی عصر میرزای قمی و مقایسهی آثار ایشان با یکدیگر، به واکاوی نظریهی سیاسی ایشان در باب مشروعیت حکومت در عصر غیبت - در ارشادنامه – پرداخته شده است. نتایج نشان داد، در مجموع صاحبنظران به دو بحث "ظلاللهبودن شاهان" و "تقدیریبودن پادشاهی" در آرای میرزا استناد جستهاند؛ حالآنکه برای هر دو مؤلفه، در ارشادنامه جواب نقض وجود دارد. اولاً، میرزا ظلاللهبودن را بازتعریف میکند و بنیانهای این مفهوم را از تعریفی که شاهان و اطرافیانشان مدنظر داشتهاند، دور میسازد. ثانیاً، در بحث تقدیرگرایی نیز باید میان ارادهی تکوینی و تکلیفی (تشریعی) خداوند تفکیک قائل شد؛ اصل پادشاهی را به ارادهی تکوینی نسبت داد، اما نتایج اعمال و رفتار پادشاهان را به ارادهی تشریعی واگذاشت؛ این تفکیک منافاتی با تقدیریبودن اصل سلطنت ندارد. از سوی دیگر، شرایط زمانی نگارش "ارشادنامه" و نیز توجه به علت تواضع و فروتنی بیش از حد میرزا در برابر آقامحمدخان قاجار، و مقایسهی ارشادنامه با دیگر آثار ایشان حاکی از آن است که مفاد این نامه، تفاوتی با دیگر آثار میرزای قمی ندارد و در آن، مشروعیتی برای پادشاهان قابل اثبات نیست.
The aim of this study was to review the views of “Mirza Qomi” in “Ershadnameh” and to present some documentary evidence regarding to rejection of the legit monarchy by him. The method of the research was descriptive - analytic and sought to answer the question whether could we approach the theory of legitimacy of monarchy by using “Ershadnameh”? In this regard, it is considered the reasons for those who believe that Mirza Qomi had accepted legit monarchy, and ended by reviewing the era of Mirza Qomi and comparing his works to one another, analyzing his political theory regarding the legitimacy of the rule in the “absence era” in “Ershanameh”. The results showed that, in general, experts have cited two arguments of "shadow of king" and "sovereignty of the kingdom" in the Mirza’s Verdicts, but for both components in “Ershadnameh”, there is a violation. First, Mirza redefine “shadow of king” and get away the foundations of the concept from the definition the kings and their associates have considered. Second, in the discussion of fatalism it should be divided between the divine will and the legislative will; the principle of kingship is attributed to the divine will, but the results of the actions and behavior of kings is leaved to the legislative will; this separation does not contradict sovereignty of principle of monarchy. On the other hand, the time conditions of writing “Ershadnameh” and due to the modesty and humility of mirza over “Agha Mohammad Khan Qajar”, and comparison with other works indicate that the provisions of this letter do not differ from those Mirza’s works and legitimacy for kings is not provable.
خلاصه ماشینی:
ميرزاي قمي ، ارشادنامه ، سلطنت مشروعه ، عصر غيبـت ، حاکميـت سياسـي، ظل الله بودن شاهان ، اراده ي تکويني، اراده ي تشريعي مقدمه شايد سلطنت مشروعه را بتوان در نگاه نخست ، عبارتي عجيب و متنـاقض دانسـت ؛ زيـرا کنار هم قرارگرفتن دو گزاره ي "سلطنت " سلطان شيعي غيرمعصـوم غيرعـادل در عصـر غيبت ، و "مشروعيت " که به نظر علماي امامي بايد حتما به طور مستقيم يا غيرمسـتقيم از ناحيه ي خداوند متعال صادر شده و به نصب خاص يا عام امام معصوم مستند باشد، اندکي دور از ذهن به نظر ميرسد؛ ولي به هرروي، نظريه اي است کـه دسـته اي از انـديش منـدان سياست پژوهي آن را در دوره هاي طولاني از تاريخ ايران «مورد عمل بسياري از فقيهان » (کـــديور، ١٣٧٨، ص .
آن ها تاکيد دارند ميرزا در نامـه اي موسـوم بـه "ارشادنامه " که اوايل قرن سيزدهم به آقامحمدخان قاجار نگاشته ، به گونه اي سخن گفتـه است که گويا نوعي تقسيم کار را ميان فقيه و سلطان ميپذيرد و براي سلطان وقت از باب اين که "ظل الله " است و به تقدير الهي به پادشاهي رسـيده اسـت ، در برابـر اعمـال خـود معاقب نيست و براي او ميتوان مشروعيتي را از سوي خداوند متعال قائل شد.
٣. دلايل مدعيان پذيرش "سلطنت مشروعه " از سوي ميرزا انديشمنداني که نظريه ي "سلطنت مشروعه " را به واسطه ي ارشادنامه ي ميرزاي قمي بـه ايشان منسوب کرده اند، به دو مؤلفه در سخن ميرزا احتجاج ميکنند: يکي "ظـل الله بـودن شاهان عصر غيبـت " کـه ميـرزا بـر آن صـحه مـيگـذارد، و ديگـري "تقـديرگرايي در پادشاهي".