چکیده:
روششناسی بنیادین با نشان دادن زمینههای معرفتی و غیرمعرفتی نظریه، شناخت عمیقی از نظریه نصیب ما میکند. در این مقاله، بهدنبال روششناسی بنیادین و بررسی انتقادی اندیشۀ یکی از صاحبنظران مهم پستمدرن، یعنی ژان بودریار هستیم. مواجهۀ انتقادی با متفکرانی که تلاش کردهاند دربارۀ جهان مدرن و مسائل آن تفکر کنند، هم شناخت ما را از غرب عمیقتر میکند و هم موجب خودآگاهی از وضع کنونی کشورهایی میشود که با اندیشههای مدرن روبهرو هستند. مسئلۀ اصلی بودریار، واقعیت در جهان مدرن است و اینکه این واقعیت دیگر واقعیت اصیل و حقیقی نیست. اکنون فراواقعیت و وانموده بر زندگی انسان سیطره یافته است و او را راه میبرد. ازنظر بودریار، جهان مدرن در سیر خود واقعیت اصیل را فراموش و به چیز دیگری بسنده کرده است که میتوان نام آن را واقعیت برساختۀ انسان گذاشت. ازآنجاکه ابتدا به توصیف اندیشه و سپس به تحلیل آن میپردازیم، روش این تحقیق تحلیلی- توصیفی است.
خلاصه ماشینی:
به نظر ميرسد او معتقد است در دوران مـدرن و پسامدرن ، تلقي خاصي از هستي بر تفکر انسان سيطره يافته است که نتيجه اش تسـلط واقعيت مجازي و خيالي بر واقعيت اصيل است ؛ ازين رو در برخـي آثـارش بـه سـاير تلقيهاي تاريخي از هستي و واقعيت اشـاره ميکنـد و آن هـا را بـيبهـره از حقيقـت نميداند (٨ :١٩٩٣ ,Baudrillard) بودريار همچون ساير فيلسـوفان ، دغدغـۀ اصـلياش وجود بماهو وجود است ؛ اما اين دغدغه را با بررسـي تلقـي خـاص جهـان مـدرن از هستي و تبلور آن در واقعيت هاي اجتماعي اين جهان دنبال ميکند؛ بنابراين ازآنجاکـه درپي روشن کردن معناي هسـتي اسـت ، فيلسـوف اسـت و ازآنجاکـه واقعيـت هـاي اجتماعي جهان مدرن را بررسي ميکند، جامعه شناس اسـت ؛ البتـه جامعـه شـناس بـه معناي عام آن ، نه به معناي پوزيتيويستي .
بودريار ظرفيـت هـاي لازم را براي تبيين جامعۀ پسامدرن در مارکسيسم نميديد؛ پس در کتاب هاي بعدي خود مانند به سوي نقدي بر اقتصاد سياسي نشانه و سرانجام در آيينۀ توليد مارکسيسم را نقد و بـا اشاره به کمبودهاي آن در تبيين وضع جديد جامعۀ مدرن از آن عبور کرد: «اگرچه مارکس هم به توليد کالا و هم به مصرف کالا به عنوان مهم ترين ويژگي نظام سرمايه داري توجه کرده بود، اما بودريار اعتقاد داشت که با اين نقد نميتوان متعرض بنيادهاي سرمايه داري شد؛ لذا با پرداختن به جنبه هاي نشانه شناختي مصرف کالا نشان داد که کالا علاوه بر ارزش مبادله ، داراي "ارزش نشانه اي" (Sign Value) است ؛ يعني مصرف کالا داراي يک دلالت اجتماعي و فرهنگي است و کالا به سوژه معنا ميبخشد.