چکیده:
تاریخ ایران شاهد قدرت یافتن اقوام و حکومتهای مختلفی بوده است. شیوه رایج اعمال قدرت سیاسی در قرون و سدههای گذشته بر مبنای شاه محوری بوده است. این نظام سیاسی میراثی از گذشتۀ باستانی ایران بود که بعدها به صورت کاملاً جدی به دورهی اسلامی تاریخ ایران راه یافت. در این شیوه حکومتداری، شاه به عنوان بالاترین مقام در رأس هرم اجتماعی و سیاسی جامعه قرار داشت و براساس نظریه حق الهی، شاه سایه خداوند در زمین و صاحب فر ایزدی و شکوه شاهی بود. در نتیجه شاه ماورای طبقات مردم قرار داشت و خداوند او را برگزیده بود تا اراده وی را در زمین اعمال کند. بنابر گزارشهای سفرنامه های اروپائیان، ساختار حکومت در دوره صفویه هم استبدادی بود و علاوه بر نظریه حق الهی آنها خود را نایب امام غایب و مرشد طریقت صفوی میدانستند. پژوهش حاضر با بهره گیری از روش توصیفی–تحلیلی تلاش دارد در پرتو گزارشهای سفرنامه نویسان اروپایی، برخی از وجوه شیوۀ فرمانروایی و سرشت قدرت سیاسی در ایران عصر صفوی، براساس نظریه استبداد ایرانی همایون کاتوزیان، مورد تحلیل و تبیین قرار دهد و به پیامدهای سیاسی- اقتصادی این شیوه فرمانروایی بپردازد.
Iran's history has witnessed the power of finding different tribes and governments. The common mode of exercising political power in the centuries ago has been based on the Shah. This political system was a heritage of the ancient Persian past, which later became quite seriously in the Islamic era of Iranian history. In this way of rule, the Shah was the highest in the head of the social and political pyramid of society And according to the theory of divine right, the shadow of the Lord was on earth and the owner of the goddess and glory of the kingdom. As a result, the king was beyond the reach of the people, and God had chosen him to exercise his will on earth. According to European logbooks, the structure of government in the Safavid period was also autocratic And in addition to the theory of divine right, they considered themselves as the deputy of the absent Imam and the guardian of the Safavid regime. The present research is working on descriptive-analytical method in the light of the reports of European journalists, Some aspects of the mode of rule and the nature of political power in Iran during the Safavid era, based on the Iranian tyranny theory Homayoon Katouzian, To analyze and explain And the political-economic consequences of this mode of rule.
خلاصه ماشینی:
پژوهش حاضر با بهره گيري از روش توصيفي–تحليلي تلاش دارد در پرتو گزارش هاي سفرنامه نويسان اروپايي، برخي از وجوه شيوة فرمانروايي و سرشت قدرت سياسي در ايران عصر صفوي، براساس نظريه استبداد ايراني همايون کاتوزيان ، مورد تحليل و تبيين قرار دهد و به پيامدهاي سياسي- اقتصادي اين شيوه فرمانروايي بپردازد.
قدرت شاه به هيچ ضابطه ي اجتماعي محدود نبود؛ اگر چه احکام و اوامر و مقررات معمولا زياد بود، ولي قانون وجود نداشت (جامعه ي پيش از قانون )؛ همه ي حقوق در انحصار دولت بود، بنابراين تمام وظايف نيز بر عهده ي حکومت قرار داشت ، در نتيجه مردم دولت را از آن خود نميدانستند و در هنگام ضعف و تزلزل دولت ، يا آن را ميکوبيدند يا از آن دفاعي نميکردند؛ در چنين نظامي ممکن نبود کاپيتاليسم رشد کند و صنعت جديد پديد آيد (کاتوزيان ،١٣٨٩: ٣٢).
علاوه بر آنچه که ذکر شد مي توان از عوامل ديگر به عنوان موانع تشکيل اشرافيت پايدار در دورة صفوي نام برد: نخست به واسطه سرشت فرمانروايي و قدرت مطلق پادشاه در دورة صفوي، وجود اشرافيت و طبقات اجتماعي پايدار، به معناي دقيق کلمه ، قدرت شاه را محدود مي کرد در حالي که نظام خودکامه صفويان ، اشرافيت سياسي و اجتماعي را بر نميتابيد و دوم اينکه به واسطه کشتارهاي مکرر در درون دربار و اطرافيان شاه ، قدرت خودکامۀ شاه بر شاهزادگان و بزرگان و اعيان کشور اعمال مي شد و حتي آنان نيز از خشم شاه يا از مناسبات قدرتي که منطقي نداشت در امان نبودند (دروويل ، ١٣٦٥: ١٨٢) و اين امر نيز يکي از موانع تشکيل اشرافيت پايدار در تاريخ ايران و در دوره صفوي بود.